جدول جو
جدول جو

معنی زوائد - جستجوی لغت در جدول جو

زوائد
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائده. افزونیها. (از آنندراج) : و بر جگر فزونی هاست از وی بیرون آمده بر سان انگشتان و بدین فزونیها گرد معده اندر آمده است. چنانکه چیزی را به انگشتان بگیرند و این فزونیها را به تازی زوائد گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از جمله زوائد مبانی هزار محوطه بود از جهت مرابط فیلان. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). زائده الکبد، هنیه منها صغیره الی جانبها منتحیه عنها. ج، زوائد. (اقرب الموارد).
- زوائد متصله، فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زوائد مفصلیه، فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. (از یادداشت ایضاً).
- زوائد من الاسنان، ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیره سیف الدوله: ’و سائر املاک البلاد الزوائد’. (اقرب الموارد).
، زیاده الایمان بالغیب والیقین. (تعریفات جرجانی، در اصطلاحات صوفیه) ، تندیهای پس پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ذوالزوائد، شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زوائد
جمع زائده، افزونیها، فزودگان
تصویری از زوائد
تصویر زوائد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زائد
تصویر زائد
ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواید
تصویر زواید
زائده ها، زائدها، در علم زیست شناسی برآمدگیهای طبیعی در یکی از استخوان های بدن یا اعضای دیگر مثلاً زائده های آرنجی، زائده های اعور، جمع واژۀ زائده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موائد
تصویر موائد
مائده ها، سفره ها، خوان ها، خوردنی ها، طعام ها، جمع واژۀ مائده
فرهنگ فارسی عمید
(زَ ءِ)
اسد ذوزوائد، شیر که پنجه و ناب و غرش بر جای دارد. ابن سیده آورده است:
او ذی زوائد لایطاف بارضه
یفشی المهجهج کالذنوب المرسل.
(از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ یِ)
هر چیزی که زاید باشد و جزء اصلی چیزی نبود. (ناظم الاطباء).
- زواید زندگانی، فضول معاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذُزْ زَ ءِ)
الجهنی. صحابی است و روایتی از رسول صلوات الله علیه دارد که به حجهالوداع استماع کرده است. لکن نام او در جائی ضبط نشده است. (المرصع ابن الأثیر). و صاحب عیون الاخبار کنیت او را ابوالزوائد آورده است. و صاحب قاموس الاعلام گوید که سپس در مدینه میزیسته است شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(ذُزْ زَ ءِ)
اسد. شیر
لغت نامه دهخدا
(اَ بُزْ زَ ءِ)
صحابی است
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مائده. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مائده که به معنی خوان پرطعام باشد. (آنندراج) (غیاث). رجوع به مائده شود: از الوان موائد مطبخ خاص به قدر کفایت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 91)
بلاها و سختیها. (منتهی الارب). دواهی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عائده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به عائده و عواید شود. بازگردندگان، صله ها ومهربانی ها، سودها و منافع و فواید. (آنندراج) (غیاث اللغات). عواید. رجوع به عواید شود: سلطان بر لطایف صنع باری و عوائد کرم او شکر میگفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419). فوائد موافقت و عوائد معاضدت ایشان به اهل اسلام و کافّۀ خلق رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). فوائد و عوائد آن سعی بدو و فرزندان او بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فائده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : در فوائد حکمای هند می آید که آن را که دوست نیست رامش نیست. (مرزبان نامه). ابوالفضل در لطایف ادب بارع تر بود و فوائد عرب را جامعتر. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فواید شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائله. (اقرب الموارد) ، شکار، زنان، ستارگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در علم احکام نجوم، بروجی که از پی بروج تالی اوتاد است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَءِ)
جمع واژۀ زیاده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیادات. (منتهی الارب). یقال: ابل کثیرهالزیائد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زیاده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
کسی که یکی از اعضای بدن وی زائد بر خلقت باشد، کسی که دارای سه خصیه بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موائد
تصویر موائد
جمع مائده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوائد
تصویر فوائد
جمع فائده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائد
تصویر زائد
زیاد شوند، اضافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوائد
تصویر عوائد
صله ها، مهربانیها، سودها و منافع، جمع عائده
فرهنگ لغت هوشیار
حروفی که خوانده نمیشود مانند الف جمعی در جمع فعلهای عربی نظیر (ضربوا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروف الزوائد
تصویر حروف الزوائد
ناخوانوات ها وات هایی که در پایان واژه اند و خوانده نمی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواید
تصویر زواید
جمع زایده (زائده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوائل
تصویر زوائل
شکار، زنان، ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواید
تصویر زواید
((زَ یِ))
جمع زایده
فرهنگ فارسی معین