شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، ادرار، پیشاب، بول، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه
جمع زئیر. (از قاموس عثمانی). - زئیرات احتکاکی، صدای حاصل از احتکاک دو غشاء. (از قاموس عثمانی). - زئیرات جرشی، صوتی شبیه به رنده کردن که از بدن شنیده میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات شریانیه (درطب) ، آوازی است که از جریان خون در شریان (در حال بیماری مخصوصی که عارض شریان شود) شنیده میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات صفیریه (در طب) ، آوازی شبیه به صدای صفیر. (از قاموس عثمانی). - زئیرات طبیعی (در طب) ، آوازی که در حال صحت از قلب و ریه استماع میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات غیرطبیعی (در طب) ، آوازی که در حال بیماری از قلب و ریه بگوش میرسد. (از قاموس عثمانی). - زئیرات قلبی (در طب) ، آوازهائی که از حرکات قلب تولید میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات مبردی،آوازهایی است شبیه صدای سوهان. (از قاموس عثمانی). - زئیرات منشاری (در طب) ، آوازهائی که شبیه به صدای اره تولید میگردد. (از قاموس عثمانی). زئیرات موسیقیه، صدایی شبیه بصدای کبوتر. (از قاموس عثمانی). - زئیرات نفخیه، صدایی مانند آواز حاصل از دمیدن. (از قاموس عثمانی)
جمع زئیر. (از قاموس عثمانی). - زئیرات احتکاکی، صدای حاصل از احتکاک دو غشاء. (از قاموس عثمانی). - زئیرات جرشی، صوتی شبیه به رنده کردن که از بدن شنیده میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات شریانیه (درطب) ، آوازی است که از جریان خون در شریان (در حال بیماری مخصوصی که عارض شریان شود) شنیده میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات صفیریه (در طب) ، آوازی شبیه به صدای صفیر. (از قاموس عثمانی). - زئیرات طبیعی (در طب) ، آوازی که در حال صحت از قلب و ریه استماع میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات غیرطبیعی (در طب) ، آوازی که در حال بیماری از قلب و ریه بگوش میرسد. (از قاموس عثمانی). - زئیرات قلبی (در طب) ، آوازهائی که از حرکات قلب تولید میشود. (از قاموس عثمانی). - زئیرات مبردی،آوازهایی است شبیه صدای سوهان. (از قاموس عثمانی). - زئیرات منشاری (در طب) ، آوازهائی که شبیه به صدای اره تولید میگردد. (از قاموس عثمانی). زئیرات موسیقیه، صدایی شبیه بصدای کبوتر. (از قاموس عثمانی). - زئیرات نفخیه، صدایی مانند آواز حاصل از دمیدن. (از قاموس عثمانی)
دهی است به بغداد، (منتهی الارب). قریه ای میان حله و بغداد در غربی ایوان کسری ̍ که فرات مغرب و دجله مشرق آن را آبیاری کند. رجوع به یادگار زریران شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مزدیسنا شود
دهی است به بغداد، (منتهی الارب). قریه ای میان حله و بغداد در غربی ایوان کسری ̍ که فرات مغرب و دجله مشرق آن را آبیاری کند. رجوع به یادگار زریران شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مزدیسنا شود
دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد، در 12هزارگزی جنوب شوسه که کوهستانی و معتدل و دارای 255 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد، در 12هزارگزی جنوب شوسه که کوهستانی و معتدل و دارای 255 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
درخشنده روی، سفید روی، مونث ازهر: سپیده سپید روی مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
درخشنده روی، سفید روی، مونث ازهر: سپیده سپید روی مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند