آن است که شخص پای خود را به ضرب و زور هرچه تمامتر به نشستنگاه دیگری زند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نوک پایی که به کفل کسی کوبند. تیپا. اردنگ. زفکنه. (فرهنگ فارسی معین). ام ّکیسان. اردنگ. تی پا. زفکنه. زفکنه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آن است که شخص پای خود را به ضرب و زور هرچه تمامتر به نشستنگاه دیگری زند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نوک پایی که به کفل کسی کوبند. تیپا. اردنگ. زفکنه. (فرهنگ فارسی معین). اُم ّکیسان. اردنگ. تی پا. زِفْکِنه. زُفْکِنه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید