جدول جو
جدول جو

معنی زهنعه - جستجوی لغت در جدول جو

زهنعه
(تَ مَوْ وُ)
آرایش کردن دختر را و آراستن زن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زهنع الجاریه، ای زینها و کذا زهنع المراءه، یعنی آراست زن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهنجه
تصویر زهنجه
رنج، سختی، آزار، ریاضت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ هَِ دِ)
دهی از دهستان صومعه سراست که در بخش لشت نشاء شهرستان رشت واقع است و 304 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زِ هََ جَ / جِ)
ریاضت و سختی و آزار باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سختی و ریاضت. (جهانگیری) (از اوبهی)
لغت نامه دهخدا