جدول جو
جدول جو

معنی زهلوق - جستجوی لغت در جدول جو

زهلوق
(زُ)
فربه. ج، زهالیق. و حمر زهالیق، خران فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زهالق و زهالیق شود
لغت نامه دهخدا
زهلوق
فربه
تصویری از زهلوق
تصویر زهلوق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زهوق
تصویر زهوق
بیرون رفتن، دررفتن، نابود شدن، هلاک شدن، باطل شدن
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
و آن غلاف تخمهای تره هاست در او می باشد تخم آن تره. ج، زمالیق. (شرح قاموس ص 753). غلافی که تخم گیاه در آن است: تسویط، زملوق از شاخ گندنا برآوردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تسویط، سیاط و منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
لغزان و تابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). املس. ج، زهالیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کلمه فحش و دشنام. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فولرس)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شتر مادۀ تیزرفتار. رجوع به زلوخ شود، عقبۀ دور و دراز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زلوج شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
باطل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ناچیز: و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً. (قرآن 81/17) ، هلاک شونده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شونده. (غیاث) ، چاه دورتک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه کوه فراخ بلند. (منتهی الارب) (آنندراج). راه بلند و فراخ در میان کوه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مغزآگنده شدن استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی) ، پر شدن مغز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیست و ناپدید گردیدن باطل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن و هلاک شدن و باطل شدن. (غیاث). هلاک شدن و باطل گشتن. (ترجمان القرآن). هلاک شدن و باطل شدن و ناگوار شدن. (زوزنی). هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی). اضمحلال. از میان رفتن. نابود شدن. باطل شدن. هلاک شدن. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) ، پیشی نمودن، سبقت گرفتن بر دیگران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درگذشتن تیر از نشانه و به هدف نرسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). گذشتن تیر از نشانه. (غیاث) (از اقرب الموارد) ، برآمدن جان. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بیرون آمدن جان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زهلول
تصویر زهلول
لغزان نرم تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهوق
تصویر زهوق
باطل، هلاک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهوق
تصویر زهوق
((زُ))
بیرون رفتن، نابود گشتن، باطل شدن
فرهنگ فارسی معین