زهرخند: یکی زهرخنده بخندید شاه که من می نیارم در آن هیچ راه. فردوسی. پیداست ز زهرخندۀ من که مرا با این لب خندان چه دل پرخون است. انوری. ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش بیمار دو لب تو در زهرخنده شکر. خاقانی. بگشاد شکر به زهرخنده کای بر جگرم نمک فکنده. نظامی. رجوع به زهرخند شود
زهرخند: یکی زهرخنده بخندید شاه که من می نیارم در آن هیچ راه. فردوسی. پیداست ز زهرخندۀ من که مرا با این لب خندان چه دل پرخون است. انوری. ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش بیمار دو لب تو در زهرخنده شکر. خاقانی. بگشاد شکر به زهرخنده کای بر جگرم نمک فکنده. نظامی. رجوع به زهرخند شود
خنده ای را گویند که از روی قهر و غضب و خجالت کنند. (برهان). خنده ای که از اعراض و خشم کنند. (فرهنگ رشیدی). خنده ای از روی قهر و غضب و خشم و اغماض که از روی محبت و خوشی نباشد. (از انجمن آرا) (آنندراج). خنده ای که بحالت قهر و خجالت کنند. (غیاث). کنایه از خنده ای است که از روی غایت اعراض و خشم کنند. (انجمن آرا). خنده ای که از روی خشم کنند. (فرهنگ فارسی معین). خندۀ تلخ. (ناظم الاطباء). خنده از روی غضب. خندۀتلخ از غیظ و خشم. خنده ای از روی خشم یا دشمنی سخت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر کسی که رسید او را چنان خدمت کردند که پادشاهان را... و وی هرکسی را لطف میکرد و زهرخندی می زد. (تاریخ بیهقی). بخندید و گفت اندر آن زهرخند که افسوس بر کار چرخ بلند. نظامی. رجوع به زهرخنده شود، خنده ای با درد آمیخته. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، خندۀ اجباری، خنده ای که در آن دندانها نمایان گردد. (ناظم الاطباء)
خنده ای را گویند که از روی قهر و غضب و خجالت کنند. (برهان). خنده ای که از اعراض و خشم کنند. (فرهنگ رشیدی). خنده ای از روی قهر و غضب و خشم و اغماض که از روی محبت و خوشی نباشد. (از انجمن آرا) (آنندراج). خنده ای که بحالت قهر و خجالت کنند. (غیاث). کنایه از خنده ای است که از روی غایت اعراض و خشم کنند. (انجمن آرا). خنده ای که از روی خشم کنند. (فرهنگ فارسی معین). خندۀ تلخ. (ناظم الاطباء). خنده از روی غضب. خندۀتلخ از غیظ و خشم. خنده ای از روی خشم یا دشمنی سخت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر کسی که رسید او را چنان خدمت کردند که پادشاهان را... و وی هرکسی را لطف میکرد و زهرخندی می زد. (تاریخ بیهقی). بخندید و گفت اندر آن زهرخند که افسوس بر کار چرخ بلند. نظامی. رجوع به زهرخنده شود، خنده ای با درد آمیخته. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، خندۀ اجباری، خنده ای که در آن دندانها نمایان گردد. (ناظم الاطباء)