- زهراوان (زَ)
سورۀ بقره و آل عمران. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به صیغۀ تثنیه، سورۀ بقره و آل عمران. (ناظم الاطباء). رجوع به زهرا و زهراء شود
معنی زهراوان - جستجوی لغت در جدول جو
- زهراوان
دو بخش آل عمران و بقره در قرآن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، هیری
شب انبوی، خیرو، خیری، هیری
دیواری قابل جابجا شدن که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیلۀ آن قسمتی از یک فضا را از قسمت دیگر جدا می کنند
تجیرگونه ای که در اطاقها برابر تخت خواب نهند تا روشنائی کم کند
(زَ کَ ری یا نِ)
لغت نامه دهخدا
تثنیۀ زکریاء (ممدود) در حالت رفع، یعنی دو زکریا. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
(خوا / خا)
لغت نامه دهخدا
نامی است از نامهای ماه. (جهانگیری چ هند ص 305) :
آسمان درگاه دستوری که سر بر آستانش
هفت اختر از زحل تا زیرخوان آورده اند.
مظهری (از جهانگیری).
رجوع به زیرقان و زبرقان شود
آسمان درگاه دستوری که سر بر آستانش
هفت اختر از زحل تا زیرخوان آورده اند.
مظهری (از جهانگیری).
رجوع به زیرقان و زبرقان شود
(شَ)
لغت نامه دهخدا
شهربان. قریۀ بزرگی است با باغهای نخیل از نواحی خالص در مشرق بغداد، و عده ای از اهل علم از آنجا برخاسته اند. (از معجم البلدان). حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب نویسد: از او (خانقین) تا رباط جلولا... پنج فرسنگ، از او تا هارونیه پنج فرسنگ و شهرابان به دست راست به دوفرسنگی این مرحله است. و نیز گوید که شهرابان را دختری ابان نام از تخم کسری ساخته است. (از نزهه القلوب ج 3 ص 43، 165)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 28 هزارگزی خاوری اهر و 1500 گزی شوسۀ اهر به خیاو، کوهستانی و معتدل است، سکنۀ آن 120 تن است، آب آن از دو رشته چشمه تأمین می شود، محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قریه ای است در نزدیکی سوریان. (فارسنامۀ ناصری)
(زِ وِ / زَ وَ)
لغت نامه دهخدا
گلی است که آن را خیری می گویند و اقسام آن بسیار است. (برهان) (آنندراج). گل خیری. (ناظم الاطباء). خیری. شب بو. (فرهنگ فارسی معین)
تجیر، دیوار مانندی که از تخته و پارچه ساخته می شود و به وسیله آن قسمتی از اتاق، مغازه و... را از قسمت دیگر جدا می کنند
Lavish, Abounding, Abundant, Bountiful, Abundantly, Copious, Plentiful, Profuse, Superabundant
abundante, abundantemente, copioso, luxuoso, profuso, superabundante
рясний , рясно , багатий , багатий , пишний , обильний , надмірний