- زهرا (دخترانه)
- روشن، درخشان، نام دختر پیامبر (ص)
معنی زهرا - جستجوی لغت در جدول جو
- زهرا
- مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
- زهرا
- ازهر، روشن، درخشان، درخشان تر
- زهرا ((زَ))
- مؤنث ازهر، درخشنده، درخشنده روی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخشنده روی، سفید روی، مونث ازهر: سپیده سپید روی مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، ادرار، پیشاب، بول، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سیاره ونوس، نماد نوازندگی و خنیاگری، نام سیاره ای در منظومه شمسی که از درخشنده ترین اجرام آسمانی است
آلت تناسلی، آلات تناسلی
ناهید
چاه عمیق، کمان، قدح
از این جهت بدین سبب ایرا
مرز شیک (مقاربتی)
پوشش باشد بر آب که بر جگر آدمی و حیوانات چسبیده است کیسه زرداب، کیسه صفرا
زیر شکم، شرمگاه
آشکارا
عضوی کیسه مانند که به کبد چسبیده و صفرا در آن جا دارد، کیسۀ زرداب، کیسۀ صفرا، قدما معتقد بودند که ترس شدید سبب ترکیدن زهره می شود
کنایه از دلیری، یارا، جرات،برای مثال یکی زهرۀ خرج کردن نداشت / زرش بود و یارای خوردن نداشت (سعدی۱ - ۹۵)
کنایه از دلیری، یارا، جرات،
دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
خوب پخته شده منظور گوشت است
ازیرا، از این راه، از این رو، از این جهت، ایرا
زیراک: (حرف) ازیراک، زیرا که، برای این که
زیراک: (حرف) ازیراک، زیرا که، برای این که
زیر شکم، گرداگرد آلت تناسل مرد یا زن که موی از آن می روید، شرمگاه
جبراً و اضطراراً، بزور، با قوت و توانائی، به زور از روی قهر با زبر دستی: توپها نصب نموده قهرا و جبرا قلعه را گرفت
مهرا در فارسی: نیک پخته نرم شده نیک پخته شده گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد، مضمحل گشته
واحد زهر، یک شکوفه
از این جهت
تازگی و شکوفه گیاه
سم و هر ماده که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوان باشد و نیز موجب مرگ آن گردد
داروی کشنده، هر دارویی که جانداری را هلاک کند، سم، ماده ای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب و امثال آن ها تراوش می کند
گلوله ها و میخ های طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند، برای مثال از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱ - ۲۷) ، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبت ها روان با طوق و هرا (نظامی۲ - ۳۰۲)
بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده،برای مثال نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی - ۳/۳۰۴)
بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده،