رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
رَحِم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پُرکام
عمل زهدفروش: چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست. حافظ. رجوع به زهد و زهدفروش و دیگر ترکیبهای آن شود
عمل زهدفروش: چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست. حافظ. رجوع به زهد و زهدفروش و دیگر ترکیبهای آن شود
زهدفروش. زاهدنما. متظاهر به زهد و تقوی: ای زهدفروشنده تو از قال و مقالی با مرکب و با ضیعت و باسندس و مالی. ناصرخسرو. رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود
زهدفروش. زاهدنما. متظاهر به زهد و تقوی: ای زهدفروشنده تو از قال و مقالی با مرکب و با ضیعت و باسندس و مالی. ناصرخسرو. رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود
زهدفروشنده. متظاهر به زهد. کسی که تظاهر به زهد و تقوی کند بی آنکه زاهد باشد: مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن. حافظ. نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست. حافظ. رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود
زهدفروشنده. متظاهر به زهد. کسی که تظاهر به زهد و تقوی کند بی آنکه زاهد باشد: مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن. حافظ. نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست. حافظ. رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود
ابن مضرّب. تابعی است ثقه. (منتهی الارب). تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
ابن مُضَرَّب. تابعی است ثقه. (منتهی الارب). تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
کنایه از عاجز شدن در جنگ و بحث، مقر شدن و اعتراف نمودن بر سستی و کم فهمی خود. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
کنایه از عاجز شدن در جنگ و بحث، مقر شدن و اعتراف نمودن بر سستی و کم فهمی خود. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث) (آنندراج). بچه دان. (آنندراج). بچه دان که عبارت از رحم باشد. (فرهنگ رشیدی). رحم. (ترجمان القرآن). زاقدان. (شرفنامۀ منیری). جایی در شکم مادر که بچه در آن قرار دارد. بچه دان. رحم. (فرهنگ فارسی معین). بچه دان و اتون و رحم و قرارگاه نطفه. (ناظم الاطباء). عضو عضلانی مجوفی که در داخل لگن خاصره قرار دارد و جنین در آن تکامل پیدا می کند. زهدان انسان گلابی شکل و بطول 7 و 8 سانتیمتر است. سر باریک این عضو در پایین به مهبل متصل است و قسمت بالای آن بوسیلۀ دو لوله که راه عبور تخمهاست به تخمدان مربوط می گردد. رحم در طی حاملگی با ازدیاد فشار داخلی بزرگ میشود و حجم آن بحدی می رسد که بتواند جنین، جفت، و کیسۀ جنین را در خود جای بدهد. پس از وضع حمل در طی چند روز رفته رفته به حجم عادی خود بازمی گردد. (از دائره المعارف فارسی) : وین عجوز خشک پستان بهر بیشی امتش مادر یحیی است گویی تازه زهدان آمده. خاقانی. عجوز جهان مادر یحیی آسا ازو حامل تازه زهدان نماید. خاقانی. مادر نحل که افگانه کند هرسحرش چون شفق خون شده زهدان بخراسان یابم. خاقانی. - افتادن زهدان، سقوط رحم. (ناظم الاطباء). - زهدانک، رحم خرد. بچه دان کوچک: رخسارکتان گونۀ دینار گرفته زهدانکتان بچۀ بسیار گرفته. منوچهری
بچه دان و قرارگاه نطفه باشد و به عربی رحم گویند. (برهان). رحم که قرارگاه نطفه باشد. (غیاث) (آنندراج). بچه دان. (آنندراج). بچه دان که عبارت از رحم باشد. (فرهنگ رشیدی). رحم. (ترجمان القرآن). زاقدان. (شرفنامۀ منیری). جایی در شکم مادر که بچه در آن قرار دارد. بچه دان. رحم. (فرهنگ فارسی معین). بچه دان و اتون و رحم و قرارگاه نطفه. (ناظم الاطباء). عضو عضلانی مجوفی که در داخل لگن خاصره قرار دارد و جنین در آن تکامل پیدا می کند. زهدان انسان گلابی شکل و بطول 7 و 8 سانتیمتر است. سر باریک این عضو در پایین به مهبل متصل است و قسمت بالای آن بوسیلۀ دو لوله که راه عبور تخمهاست به تخمدان مربوط می گردد. رحم در طی حاملگی با ازدیاد فشار داخلی بزرگ میشود و حجم آن بحدی می رسد که بتواند جنین، جفت، و کیسۀ جنین را در خود جای بدهد. پس از وضع حمل در طی چند روز رفته رفته به حجم عادی خود بازمی گردد. (از دائره المعارف فارسی) : وین عجوز خشک پستان بهر بیشی امتش مادر یحیی است گویی تازه زهدان آمده. خاقانی. عجوز جهان مادر یحیی آسا ازو حامل تازه زهدان نماید. خاقانی. مادر نحل که افگانه کند هرسحرش چون شفق خون شده زهدان بخراسان یابم. خاقانی. - افتادن زهدان، سقوط رحم. (ناظم الاطباء). - زهدانک، رحم خرد. بچه دان کوچک: رخسارکتان گونۀ دینار گرفته زهدانکتان بچۀ بسیار گرفته. منوچهری
پرهیزگاری کردن. پارسائی کردن. ناخواهانی نمودن: همچون پدر بحق تو سخن گوی و زهد ورز زیرا که نیست کار جز این ای پسر مرا. ناصرخسرو. به عشق، مستی و رسوائیم خوش است ازآنک نکو نباشد با عشق، زهد ورزیدن. سعدی. رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود
پرهیزگاری کردن. پارسائی کردن. ناخواهانی نمودن: همچون پدر بحق تو سخن گوی و زهد ورز زیرا که نیست کار جز این ای پسر مرا. ناصرخسرو. به عشق، مستی و رسوائیم خوش است ازآنک نکو نباشد با عشق، زهد ورزیدن. سعدی. رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود