جدول جو
جدول جو

معنی زنگنه - جستجوی لغت در جدول جو

زنگنه
(زَ گَ نِ)
دهی از دهستان تراکمه است که در بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).... زنگنۀ دشتستان، ناحیۀمشرقی بوشهر است. در زمان دولت سلاطین صفویه طاب ثراهم طایفۀ زنگنه از ایلات کرمانشاهان بفارس آمده در این ناحیه توطن نمودند. درازی آن از بوالفریس تا آبادی نزدیک به سه فرسخ و پهنای آن از نیم فرسخ نگذرد. محصول آن گندم و جو دیمی است و هندوانۀ دیمی نیز دارند، و از کاوچاه هندوانه، خیار و خیارچنبر بعمل بیاورند و شکار این ناحیه آهو است و قصبۀ آن قریۀ سمل است نزدیک به صد و پنجاه خانه دارد هفت فرسنگ از بوشهر و سی و هشت فرسنگ از شیراز دور افتاده است و این ناحیه مشتمل است بر چهار قریۀ آباد. (از فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 208)
لغت نامه دهخدا
زنگنه
(زَ گَ نِ)
نام طایفه ای. (ناظم الاطباء). طایفه ای از ایلات کردایران و همچنین تیره هایی از طوایف کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری ونوئی و جانکی. رجوع به جغرافیایی سیاسی کیهان ص 60، 76، 89 و مجمل التواریخ گلستانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگله
تصویر زنگله
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگل، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله، ژنگدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
زن، مقابل مرد، انسان ماده، مقابل شوهر، جفت مرد، زوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
زن مانند مانند زنان، درخور و مناسب زنان مثلاً لباس زنانه، مربوط به زنان مثلاً بحث های زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منگنه
تصویر منگنه
دستگاه یا ابزاری که چیزی را زیر آن بگذارند و فشرده کنند، آلت فشار، افزاری که با آن دکمه و جادکمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
آنچه که در خور و مناسب زن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگله
تصویر زنگله
زنگوله. یا زنگله روز آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگره
تصویر زنگره
زنگوله. یا زنگله روز آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگانه
تصویر زنگانه
پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره روناسیان که بصورت درختهای کوچک و دارای گونه های متعدد است و در آمریکای جنوبی خصوصا پرو واکواتر و ونزوئلا بفراوانی میروید. برگهای این گیاه متقابل و گلهایش منظم و برنگهای سفید یا گلی یا ارغوانی هستند. بوی گلهایش معطر و گل آذینش خوشه یی و در برخی گونه ها دیهیم است. میوه اش کپسول و بیضوی یا استوانه یی شکل و شامل دانه های متهدد است. بطور کلی این گیاه را از روی پوست بسه نوع تقسیم میکنند: گنه گنه قرمز گنه گنه زرد و گنه گنه خاکستری. مواد موثر و دارویی پوست انواع مختلف گنه گنه از اوایل قرن نوزدهم میلادی مورد دقت و آزمایش قرار گرفت و در سال 1811 دکتر گومز از پوست گنه گنه ماده ای بدست آورد که آنرا سنکونین نامید و آن یکی یکی از آلکالوئید ها است. در سال 1820 آلکالوئید دیگری بنام کینین بوسیله کاوانتون و پلتیه از پوست گنه گنه استخراج گردید و بعد ها بتدریج مواد دارویی دیگری از پوست این گیاه بدست آمد. پوست گنه گنه علاوه بر مواد دارویی مختلف دارای مواد دیگری از قبیل مواد نشاسته یی و مواد لیپیدی و مواد صمغی و املاح معدنی است و بعلاوه دارای اسانس خاصی است که بوی پوست گیاه مزبور را مشخص میسازد. پوست گنه گنه دارای اثر مقوی و تب بر و قابض است و مهمترین آلکالوئیدش کینین است که بجای پوست گنه گنه در معالجه مالاریا مصرف میشود گنگنه کنکنه قینا قینا قنه قنه. یا جوهر گنه گنه. سولفات کینین را گویند. نخستین بار کینین بصورت نمک از پوست درخت گنه گنه استخراج شده. یا گنه گنه افلاطونی. گنه گنه. یا گنه گنه خاکستری. گنه گنه. یا گنه گنه زرد. گونه ای گنه گنه که درختی است زیبا و دارای تنه راست و اغلب در بلیوی کشت میشود. پوست این گونه گنه گنه مانند گنه گنه معمولی مورد استفاده طبی قرار میگیرد و طعمش بسیار تلخ است کنکینای اصفر. یا گنه گنه قرمز. گونه ای گنه گنه که دارای پوست قرمز و طعمش تلخ و قابض است و مانند گنه گنه معمولی مورد استفاده طبی قرار میگیرد کنکینای احمر سنکونا حمراء
فرهنگ لغت هوشیار
ابزاریست که بوسیله آن دگمه و جا دگمه سازند، آلتی فلزی که چیزی را در میان یا زیر آن گذارند و تحت فشار قرار دهند، آلتی که بوسیله آن آب گیری. را استخراج کنند آب میوه گیری، آلتی که بوسیله آن روغن بزورات را استخراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
((زَ نَ یا نِ))
زن، امرأه
فرهنگ فارسی معین
((مَ گَ نِ))
ابزاری که چیزی را در میان یا زیر آن می گذارند و سوراخ می کنند یا تحت فشار قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
Feminine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
féminin
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
নারীত্বপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
หญิง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
feminin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
ya kike
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
여성스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
女性らしい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
נשי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
жіночний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
स्त्रीलिंग
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
vrouwelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
femenino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
femminile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
feminino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
女性化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
kobiecy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
feminin
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
женственный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنانه
تصویر زنانه
نسوانی
دیکشنری فارسی به اردو