نسبت از زنا، مقصور است و زناوی ّ از ممدود. (منتهی الارب) (آنندراج). منسوب به زنا و زناکار. (ناظم الاطباء) منسوب به زنه یعنی وزنی و سنجیدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به زنه شود
نسبت از زنا، مقصور است و زِناوی ّ از ممدود. (منتهی الارب) (آنندراج). منسوب به زنا و زناکار. (ناظم الاطباء) منسوب به زنه یعنی وزنی و سنجیدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به زنه شود
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل: کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی. سوزنی. از ثنای توبسی بی خبر است هم چنان چون ثنوی از توحید سوزنی. - ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد: ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود. سوزنی. رجوع به زندیق شود
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل: کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی. سوزنی. از ثنای توبسی بی خبر است هم چنان چون ثنوی از توحید سوزنی. - ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد: ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود. سوزنی. رجوع به زندیق شود
واحد زنج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک نفر زنگی. زنجی. زنگی. ازاهالی زنگ. (از ناظم الاطباء). منسوب به زنگ. از اهل زنگ. یک تن از مردم زنج. از مردم زنج. از مردم زنگبار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنگی شود
واحد زنج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک نفر زنگی. زَنجی. زنگی. ازاهالی زنگ. (از ناظم الاطباء). منسوب به زنگ. از اهل زنگ. یک تن از مردم زنج. از مردم زنج. از مردم زنگبار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنگی شود
مجوس. زندیق معرب آن. (فرهنگ رشیدی). نام طایفه ای است از زردشتی ها و کتابی دارند بنام زند و زندیک و زندیق یعنی قائل به این کتاب. و مانی معروف اولین زندیق بوده. (از انساب سمعانی). رجوع به زندیق شود، منسوب است به زند که از قرای بخارا است. (از انساب سمعانی)
مجوس. زندیق معرب آن. (فرهنگ رشیدی). نام طایفه ای است از زردشتی ها و کتابی دارند بنام زند و زندیک و زندیق یعنی قائل به این کتاب. و مانی معروف اولین زندیق بوده. (از انساب سمعانی). رجوع به زندیق شود، منسوب است به زند که از قرای بخارا است. (از انساب سمعانی)
منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود. - سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود
منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود. - سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود
مویه و نالۀ سگ را گویند و به تازی هریر خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زنوییدن مصدر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). اسم مصدر از زنوییدن. (حاشیۀ برهان چ معین). هریر و نالۀ سگ و زوزه. (ناظم الاطباء). نالۀ سگ که به عربی هریر گویند. (فرهنگ رشیدی). نالۀسگ را گویند که در هنگام گریه کند... و به تازی هریر خوانند. (جهانگیری) ، مویه و نالۀ متصل و پیوسته. (ناظم الاطباء). رجوع به زنوییدن شود
مویه و نالۀ سگ را گویند و به تازی هریر خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زنوییدن مصدر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). اسم مصدر از زنوییدن. (حاشیۀ برهان چ معین). هریر و نالۀ سگ و زوزه. (ناظم الاطباء). نالۀ سگ که به عربی هریر گویند. (فرهنگ رشیدی). نالۀسگ را گویند که در هنگام گریه کند... و به تازی هریر خوانند. (جهانگیری) ، مویه و نالۀ متصل و پیوسته. (ناظم الاطباء). رجوع به زنوییدن شود
محمود بن سبکتگین را گویند. (از آنندراج) : ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی کآن بندۀ نیاز شد و این غلام ناز. ملاشانی تکلو (از آنندراج). چون این زاری به گوش غزنوی خورد سرش غوطه به خون دل فروبرد. حکیم زلالی (از آنندراج). رجوع به محمود بن سبکتگین غزنوی شود متوفی به سال 226 هجری قمری، ابن ربیع ازدی موصلی. از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و لیث بن سعد حدیث شنید، و احمد و یحیی و ابویعلی و دیگران از او حدیث سماع کردند. (از لسان المیزان ج 4 ص 418) حکیم غزنوی، مجدودبن آدم سنائی: بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن مرده نوی. مولوی. رجوع به سنایی شود
محمود بن سبکتگین را گویند. (از آنندراج) : ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی کآن بندۀ نیاز شد و این غلام ناز. ملاشانی تکلو (از آنندراج). چون این زاری به گوش غزنوی خورد سرش غوطه به خون دل فروبرد. حکیم زلالی (از آنندراج). رجوع به محمود بن سبکتگین غزنوی شود متوفی به سال 226 هجری قمری، ابن ربیع ازدی موصلی. از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و لیث بن سعد حدیث شنید، و احمد و یحیی و ابویعلی و دیگران از او حدیث سماع کردند. (از لسان المیزان ج 4 ص 418) حکیم غزنوی، مجدودبن آدم سنائی: بشنو این پند از حکیم غزنوی تا بیابی در تن مرده نوی. مولوی. رجوع به سنایی شود
منسوب به زنگباری، سیاه پوست. یا زنگی سیاه سیاه پوستی که مست باده باشد، شخص شرور و تند خویی که به این و آن تندی کند. یا زنگی زنگ یارومی روم. به کسی گویند که هم خدا خواهد و هم خرما را یعنی گاهی به یک امر و گاهی به امر دیگر بپردازد کار خود را یکسو کن
منسوب به زنگباری، سیاه پوست. یا زنگی سیاه سیاه پوستی که مست باده باشد، شخص شرور و تند خویی که به این و آن تندی کند. یا زنگی زنگ یارومی روم. به کسی گویند که هم خدا خواهد و هم خرما را یعنی گاهی به یک امر و گاهی به امر دیگر بپردازد کار خود را یکسو کن