جدول جو
جدول جو

معنی زنوی - جستجوی لغت در جدول جو

زنوی
(زِ نَ وی ی)
نسبت از زنا، مقصور است و زناوی ّ از ممدود. (منتهی الارب) (آنندراج). منسوب به زنا و زناکار. (ناظم الاطباء)
منسوب به زنه یعنی وزنی و سنجیدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به زنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگی
تصویر زنگی
سیاه پوست، زنگ، زنوج، برای مثال چو شب گشت چون روی زنگی سیاه / نه خورشید پیدا نه تابنده ماه (فردوسی۴ - ۳۰۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنویه
تصویر زنویه
ناله، مویه، زوزه، زوزۀ سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوی
تصویر منوی
نیت شده، قصد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
معتقد به دو اصل و مبدا خیر و شر، معتقد به دو خدا یا دو صانع برای عالم، دوگانه پرست، دوآلیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزنوی
تصویر غزنوی
از مردم غزنه (غزنین) مثلاً سلطان محمود غزنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالیانه، سالانه، جیره یا مزد یا درآمدی که در هر سال به کسی برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنوج
تصویر زنوج
سیاه پوست، زنگی، زنگ
فرهنگ فارسی عمید
(ثَوا)
سروپای شتر قمار، اسم است استثنا را، و هر چه که آن را استثنا کنند. ثنیا
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
منسوب به ابن. یعنی پسری و به بنت یعنی دختری. و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نَ وی ی)
منسوب است به اثنان یا اثنی عشر در صورتی که علم باشد، منسوب به ثنویه قائلین بدو اصل:
کسی که با تو دم از اتحاد و صدق نزد
اگر چه هست موحد یکی است با ثنوی.
سوزنی.
از ثنای توبسی بی خبر است
هم چنان چون ثنوی از توحید
سوزنی.
- ثنوی زاده، کسی که پدر یا پدر و مادر ثنوی دارد:
ز جملۀ ثنوی زادگانش می شمرند
اگر بود نه عجب هم عجب اگر نبود
موحدیست گذشتن ز ملّت ثنوی
ولیکن از ثنوی زادگی گذر نبود.
سوزنی.
رجوع به زندیق شود
لغت نامه دهخدا
(تَنْ)
آنکه چشمش بطرف بالا ثابت مانده، شاخص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابن زیری بنیان گذار سلسلۀ زیریان غرناطه است که از 461 تا 499 حکومت کرده اند
لغت نامه دهخدا
ریز هر چیز، گوشۀ هر چیز، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وی ی)
در نسبت به زاویه زواوی وگاه نیز زاوی گویند. (تاج العروس) ، نسبت به زاوۀ خواف. رجوع به زاوه شود، ذوالزوایا. (قاموس نجاری بیک). شریان زاوی. سن زاوی
لغت نامه دهخدا
(زِ جی ی)
واحد زنج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک نفر زنگی. زنجی. زنگی. ازاهالی زنگ. (از ناظم الاطباء). منسوب به زنگ. از اهل زنگ. یک تن از مردم زنج. از مردم زنج. از مردم زنگبار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنگی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَءْ بُ)
آهنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصد کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مجوس. زندیق معرب آن. (فرهنگ رشیدی). نام طایفه ای است از زردشتی ها و کتابی دارند بنام زند و زندیک و زندیق یعنی قائل به این کتاب. و مانی معروف اولین زندیق بوده. (از انساب سمعانی). رجوع به زندیق شود، منسوب است به زند که از قرای بخارا است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
منسوب است به غزنه. (آنندراج). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است. (انساب سمعانی). منسوب به غزنین و غزنی. رجوع به غزنین شود.
- سلاطین غزنوی، رجوع به غزنویان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ یَ / یِ)
مویه و نالۀ سگ را گویند و به تازی هریر خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زنوییدن مصدر آن است. (انجمن آرا) (آنندراج). اسم مصدر از زنوییدن. (حاشیۀ برهان چ معین). هریر و نالۀ سگ و زوزه. (ناظم الاطباء). نالۀ سگ که به عربی هریر گویند. (فرهنگ رشیدی). نالۀسگ را گویند که در هنگام گریه کند... و به تازی هریر خوانند. (جهانگیری) ، مویه و نالۀ متصل و پیوسته. (ناظم الاطباء). رجوع به زنوییدن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
محمود بن سبکتگین را گویند. (از آنندراج) :
ناز و نیاز کار ایاز است و غزنوی
کآن بندۀ نیاز شد و این غلام ناز.
ملاشانی تکلو (از آنندراج).
چون این زاری به گوش غزنوی خورد
سرش غوطه به خون دل فروبرد.
حکیم زلالی (از آنندراج).
رجوع به محمود بن سبکتگین غزنوی شود
متوفی به سال 226 هجری قمری، ابن ربیع ازدی موصلی. از عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و لیث بن سعد حدیث شنید، و احمد و یحیی و ابویعلی و دیگران از او حدیث سماع کردند. (از لسان المیزان ج 4 ص 418)
حکیم غزنوی، مجدودبن آدم سنائی:
بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن مرده نوی.
مولوی.
رجوع به سنایی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
زنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنویه
تصویر زنویه
زوزه، ناله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوی
تصویر منوی
آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
سالانه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اثنان، منسوب به ثنویه معتقد به ثنویه دوگانه پرست قابل بدواصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزنوی
تصویر غزنوی
منسوب به غزنه غزنی اهل غزنین از مردم غزنه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زنگباری، سیاه پوست. یا زنگی سیاه سیاه پوستی که مست باده باشد، شخص شرور و تند خویی که به این و آن تندی کند. یا زنگی زنگ یارومی روم. به کسی گویند که هم خدا خواهد و هم خرما را یعنی گاهی به یک امر و گاهی به امر دیگر بپردازد کار خود را یکسو کن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ابن پسری، منسوب به بنت دختری. پی و اساس دیوار بنوره بنه. جدیدا بتازگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنویه
تصویر زنویه
((زَ یِ))
زوزه کشیدن سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجی
تصویر زنجی
((زَ نْ))
سیاه پوست، زنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنوی
تصویر سنوی
((سَ نَ))
منسوب به سنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثنوی
تصویر ثنوی
((ثَ نَ یِّ))
منسوب به ثنویه. نک ثنویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منوی
تصویر منوی
((مَ))
نیت کرده شده، قصد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگی
تصویر زنگی
((زَ))
سیاه پوست، زنجی
فرهنگ فارسی معین