جدول جو
جدول جو

معنی زندنیجی - جستجوی لغت در جدول جو

زندنیجی
نوعی پارچۀ لطیف که در زندنه بافته می شده، برای مثال چون باد زندنیجی کهسار برکشد / بر خاک و خاره سندس و خارا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)، نوعی کرباس که از آن دستار و شال درست می کرده و دور سر می پیچیده اند
تصویری از زندنیجی
تصویر زندنیجی
فرهنگ فارسی عمید
زندنیجی
(زَ دَ)
ظاهراً چنانکه زندنی و زندنجی منسوب است به زندنه، قریۀ کبیره ای به چهار فرسنگی شمال بخارا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب است به زندنه، نوعی جامه که در زندنه می بافتند. (فرهنگ فارسی معین) : ثوب زندنیجی، پارچه ای که در زندنۀ بخارا می بافتند. (ناظم الاطباء). ثوب زندنیجی منسوب است به زند، قریه ای به بخارا. (از اقرب الموارد). رجوع به زند، زندپیچی، زندنی و زندنجی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ دَ)
منسوب به بندیج است که شهری است در نزدیکی بغداد و بین این دو مکان در حدود ده فرسخ فاصله است و از آنجاست فضلا و فقها، از آن جمله ابونصر محمد بن هبه الله بندنیجی. (لباب الانساب) (الانساب سمعانی) ، زندانی شدن. (فرهنگ فارسی معین) :
چون به امر اهبطوا بندی شدند
حبس خشم و حرص و خرسندی شدند.
مولوی.
- بندی شدن تب، مزمن شدن تب به حیثی که اصلاً مفارقت نکند. (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) :
گرچه در قید تو باشد ایمن از دشمن مباش
می شود جانکاهتر هر گه تبی بندی شود.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
یمان بن ابی الیمان البندنیجی ضریر. شاعر، عارف به لغت. او از ابن السکیت و علماء بصریین و کوفیین علم فراگرفته و کتاب التفقیه و کتاب معانی الشعر و کتاب العروض از او است. (ابن الندیم)
حسین بن عبیدالله بن یحیی فقیه، از اهل بغداد. او راست: ’الجامع’ و ’الذخیره’ در فقه. وی بسال 425هجری قمری درگذشته است. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 252)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ نَ)
منسوب است به زندنه، قریه ای بزرگ از قرای بخارا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد و زندنیجی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از امراء ارغون خان بود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 44) ، حمایت و حفاظت. (ناظم الاطباء). پناه و پشتی یعنی حمایت. (جهانگیری بنقل شعوری ج 1 ورق 112 الف)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
مندلیج یا مندلی حالیه است که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته، نزدیک کرمانشاه واقع در صدکیلومتری مشرق مایل بشمال بغداد. (فرهنگ فارسی معین) ، قید کردن. مقید کردن، حبس کردن. زندان کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جامۀ فراخ ریسمانی سفید گنده و هنگفت و سطبری باشد که پارچۀ آن را بسیار سفت بافته باشند و بعضی گویند: زندپیچی پارچه ای باشد در نهایت درشتی و سفتی. (برهان) (ناظم الاطباء). جامۀ سفت و سطبر و در فرهنگ به جای یاء، نون آورده بمعنی کرباس گنده و سفت. (فرهنگ رشیدی). ثوب زندپیچی، منسوب است به زند (دهی به بخارا). (منتهی الارب). جامه یا دستاری بوده است که آن مردم که زند همی خوانده باشند، مانند علمای این زمان بسر می بستند. (منتهی الارب). عمامه وار که زندخوانان بر سر می پیچیده اند، مانند عمامۀ علمای قرای این عهد که متداول شده... و این بیت (بیتی از خاقانی) دلالت کند که زندپیچی عمامه و کرباس سفید بوده، زیرا که زندپیچی کهسار کنایه از برف خواهد بود... و مسموع افتاده که در زمان طایفۀ زند به نحوی شال بر سر می پیچیده اند که در میانه عمامۀ علماء و شال و کلاه میرزایان سلام، شقی ثالث بوده و آن را شال زندی گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج). در برهان غلط و زندنیجی صحیح است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مصحف زندنیچی منسوب به زندنیج. یاقوت در معجم البلدان گوید: زندنه... قریۀ بزرگی از قرای بخارا به ماوراءالنهر... و بدین قریه منسوب است ’ثیاب زندنجیه’ به زیادت جیم و این جامه ها مشهور است. (حاشیۀ برهان چ معین) : و فرمود تا هر جامۀ زر را یک بالش زر بداده اند و هر دو کرباس و زندپیچی را بالشی نقره. (جهانگشای جوینی). و بضاعت بیش از حد ثیاب مذهب و کرباس و زندپیچی و آنچه لایق دانسته اند جمع کرده. (جهانگشای جوینی).
چون باد زندپیچی کهسار برکشد
بر خاک و خاره سندش خضرا برافکند.
خاقانی (از انجمن آرا) (آنندراج).
رجوع به زندنجی، زندنه وزندنیجی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ یِ)
نسبت است مر کندایج را که قریه ای است به اصفهان. (لباب الانساب) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ دِ)
دهی از دهستان سردرود است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 461 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
منسوب است به قریۀ بخل که زندنه اش خوانند و از قرای نسف میباشد. (سمعانی). نسبت است به زندنه، قریۀ کبیره ای به بخارا. میان آن و بخارا چهار فرسنگ است درشمال شهر بخارا و گاه در نسبت زندنیجی و هم زندنجی گویند و از آنجاست حمدان بن عازم زندنی بخاری محدث. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زند نیجی
تصویر زند نیجی
منسوب به زندنه نوعی جامه که در زندنه میبافتند
فرهنگ لغت هوشیار