- زندان
- محبس، حبس، قفس
معنی زندان - جستجوی لغت در جدول جو
- زندان
- محبس، خانه و حبس و سجن، جایی که متهمان و محکومان را در آن نگاهدارند
- زندان
- جایی که محکومان و تبهکاران را در آنجا نگه می دارند، محبس، بندیخانه
- زندان ((زِ))
- جایی برای نگهداری گناهکاران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محبوس
کسی که در محبس باشد آنکه در زندان و از آزادی محروم است
کسی که در زندان به سر می برد، محبوس
کسی که در محبس باشد
Prisoner
заключённый
Gefangener
ув'язнений
więzień
prisioneiro
prigioniero
prisionero
prisonnier
gevangene
narapidana
سجينٌ
אָסִיר
mfungwa
นักโทษ
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام نویسنده ای عرب، او نخستین نویسنده عرب است که به سبک نویسندگان اروپایی مطالب علمی وتاریخی اسلامی را به صورت رمان منتشر کرد
زنجان
زندیه