جدول جو
جدول جو

معنی زنجفری - جستجوی لغت در جدول جو

زنجفری
(زَ / زِ/ زُ جَ / جِ / جُ)
به رنگ زنجفر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شنگرفی. رجوع به شنگرفی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
سزاوار زنجیر شدن، خطرناک، کنایه از کسی که در بند و زنجیر باشد، زندانی، کنایه از دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
رنگ سبز مایل به آبی، هر چیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ زده باشد، به رنگ زنگار، سبز رنگ، زنگ زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
هر چیز شبیه زنجیر، کنایه از حاشیه ای که در اطراف چیزی خصوصاً سکه های فلزی به شکل زنجیر درست می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنجفر
تصویر زنجفر
شنگرف، یکی از انواع سنگ های معدن جیوه که در معادن به صورت توده یا رشته و رگه پیدا می شود، غبارش سرخ یا قهوه ای رنگ است و در نقاشی به کار می رود، سولفور جیوه، اکسید سرخ سرب، زنجرف، شنجرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
بیماری، دردمندی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی چراغ توری. احتمالاً به واسطۀ صدای وزوزی که دارد زنبوری گفته شده، نوعی پردۀ مشبک که برای جلوگیری از ورود حشرات جلو در یا پنجره آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
کنایه از دیوانه است. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) (از غیاث) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ج، زنجریان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) :
متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی پاکبازی.
نظامی (از انجمن آرا و آنندراج).
زنجیری دشت، شد خردمند
از بندی خانه دور شد بند.
نظامی.
در به زنجیر کن ترا گفتم
تا چو زنجیریان نیاشفتم.
نظامی.
برآشفت گردون چو زنجیریی
به زنگی بدل گشت کشمیریی.
نظامی.
، منسوب به زنجیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین) ، لایق زنجیر و قید. (فرهنگ فارسی معین). درخور زنجیر. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) : دیوانۀ زنجیری، دیوانه ای که او را جز به زنجیر کردن نگاه نتوان داشت. دیوانۀ سخت دیوانه. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ / زُ جَ / جِ / جُ)
شنگرف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب به زنجار. زنگاری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و باشد که صفرای کراتی یا گونۀ دیگر از صفراء بسوزد و به طبع و رنگ زنگار شود و طبیبان آن را زنجاری گویند و بدترین نوعهای صفرا این باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ / زُ جَ / جِ / جُ)
زنجرف است معرب شنگرف. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از فارسی شنگرف. شنجرف. (ناظم الاطباء). از احجار عملی است، از زیبق و زرنیخ و کبریت سازند. (نزهه القلوب). به فارسی شنگرف نامند. معدنی او از معدن جیوه و طلا و مس بهم می رسد و بعضی او را کبریت احمر دانسته اند و مصنوع او از زیبق و کبریت است... و از جملۀ سموم قتاله است و رادع اورام حاره و قابض تر از شادنج و قاطع نزف الدم... (تحفۀ حکیم مؤمن)... آنچه مخلوق بود به یونانی مینیون گویند و آن حجرالزیبق است و آنچه مصنوع بود به یونانی قیناباری گویند... (اختیارات بدیعی). رجوع به قیناباری، مینیون، ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 224، اختیارات بدیعی، تحفۀ حکیم مؤمن، شنجرف، شنگرف و نشوءاللغه ص 94 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل گنجور خزانه داری: و گرخان را بترکستان فرستد مهر گنجوری پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
منسوب به زنجیر، لایق زنجیر و قید: دیوانه زنجیری، دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
پرمری، پرویزن منسوب به زنبور، خانه مشبک
فرهنگ لغت هوشیار
حاشیه ای که در اطراف چیزی مخصوصاً سکه های فلزی بشکب زنجیر درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنجفر
تصویر زنجفر
پارسی تازی گشته شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجبری
تصویر رنجبری
عمل و شغل رنجبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
((زِ))
کسی که امان و پناه بخواهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
سبزرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
((زَ رِ))
رشته، هر چیز شبیه به زنجیر، چرخه، مجموع فرایندهای مرتبط با هم، شیارهای لبه سکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبوری
تصویر زنبوری
به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنجیری
تصویر زنجیری
((زَ))
دیوانه، خطرناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آمنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنجیره
تصویر زنجیره
سریال، سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Languishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
изнеможение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
Erschöpfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
знемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
osłabienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
衰弱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رنجوری
تصویر رنجوری
languidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی