نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورندۀ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورندۀ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
جمع شدن با زن بطور حرامی و روسپی بارگی که جهمرز نیز گویند. (ناظم الاطباء). برابر با زناء عربی. رجوع به زناء شود. (از فرهنگ فارسی معین) : چو بیدادگر شد جهاندار شاه به گردون نتابد ببایست ماه... زنا وریا آشکارا شود دل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی. گر احمد مرسل پدر امت خویش است جز شیعت و فرزند وی اولاد زنااند. ناصرخسرو. زنا و مسخره جور و محال و غیبت و دزدی دروغ و مکر وعشوه، کبر و طراری و غمازی. ناصرخسرو. زنا بود که سخن را به اهل جهل دهی زنا مکن که نه خوبست زی خدای، زنی. ناصرخسرو. - اولاد زنا، ولدالزنا. حرام زاده. زادغر و پسندره. خشوک. (ناظم الاطباء). رجوع به زناء شود. - زنازاده، ولدالزنا. خشوک. ابن البغی. ابن المسافحه. حرام زاده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نغل. نغیل. (از منتهی الارب). فرزند زنا و حرام زاده. (ناظم الاطباء). - زناکار، ترجمه زانی است. (آنندراج). روسپی باره. زانی. (ناظم الاطباء). زانی. فاجر. تبهکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لفظی است که هم بر مرد و هم بر زن... اطلاق شود. شریعت موسی، قوم اسرائیل را منع می کندکه دختران خود را به زنا وادارند و اگر دختر کاهنی زنا کند باید سوخته شود و زن زانیه بر حسب شریعت نجس بود، چنانکه اسم وی را به اسم سگ قرین ساخته می فرماید: ’اجرت فاحشه و قیمت سگ را به خانه خدا میاور’. (قاموس کتاب مقدس). - زناکاری، روسپی بارگی و زنا و جماع غیرمشروع و جهمرز. (ناظم الاطباء). - زنا کردن، سفاح. بغا. عنت. مسافحه. تسافح. اسواء. عهر. عهاره. عهور. عهوره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جماع نامشروع: ور زنا می کرد چون کس نیست از روی قیاس هر دو را کشتن چو یکدیگر چرا آمد جزا. ناصرخسرو. - زناگر، زناکننده. زانی: عیار پیشه جوانی زناگری دزدی همی کشیدش هر روز رشته در سوفار. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - زنای محصنه، زنا با زن شوهردار. (فرهنگ فارسی معین) به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
جمع شدن با زن بطور حرامی و روسپی بارگی که جِهمَرز نیز گویند. (ناظم الاطباء). برابر با زناء عربی. رجوع به زناء شود. (از فرهنگ فارسی معین) : چو بیدادگر شد جهاندار شاه به گردون نتابد ببایست ماه... زنا وریا آشکارا شود دل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی. گر احمد مرسل پدر امت خویش است جز شیعت و فرزند وی اولاد زنااند. ناصرخسرو. زنا و مسخره جور و محال و غیبت و دزدی دروغ و مکر وعشوه، کبر و طراری و غمازی. ناصرخسرو. زنا بود که سخن را به اهل جهل دهی زنا مکن که نه خوبست زی خدای، زنی. ناصرخسرو. - اولاد زنا، ولدالزنا. حرام زاده. زادغر و پسندره. خشوک. (ناظم الاطباء). رجوع به زناء شود. - زنازاده، ولدالزنا. خشوک. ابن البغی. ابن المسافحه. حرام زاده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نغل. نغیل. (از منتهی الارب). فرزند زنا و حرام زاده. (ناظم الاطباء). - زناکار، ترجمه زانی است. (آنندراج). روسپی باره. زانی. (ناظم الاطباء). زانی. فاجر. تبهکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لفظی است که هم بر مرد و هم بر زن... اطلاق شود. شریعت موسی، قوم اسرائیل را منع می کندکه دختران خود را به زنا وادارند و اگر دختر کاهنی زنا کند باید سوخته شود و زن زانیه بر حسب شریعت نجس بود، چنانکه اسم وی را به اسم سگ قرین ساخته می فرماید: ’اجرت فاحشه و قیمت سگ را به خانه خدا میاور’. (قاموس کتاب مقدس). - زناکاری، روسپی بارگی و زنا و جماع غیرمشروع و جِهمَرز. (ناظم الاطباء). - زنا کردن، سفاح. بغا. عنت. مسافحه. تسافح. اسواء. عهر. عهاره. عهور. عهوره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جماع نامشروع: ور زنا می کرد چون کس نیست از روی قیاس هر دو را کشتن چو یکدیگر چرا آمد جزا. ناصرخسرو. - زناگر، زناکننده. زانی: عیار پیشه جوانی زناگری دزدی همی کشیدش هر روز رشته در سوفار. سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - زنای محصنه، زنا با زن شوهردار. (فرهنگ فارسی معین) به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
تنگی، شاشگرفته، تنگ، کوته بالا، گور جهمرزی جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار، بریون از بیماری ها جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
تنگی، شاشگرفته، تنگ، کوته بالا، گور جهمرزی جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار، بریون از بیماری ها جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار