جدول جو
جدول جو

معنی زنتا - جستجوی لغت در جدول جو

زنتا
(زَ)
سنتا. شهری است در یوگسلاوی که بر کنار ’تیسزا’ واقع است و 24900 تن سکنه دارد و در سال 1697 میلادی شاهزاده اوژن در اینجا بر ترکها غلبه یافت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرتا
تصویر زرتا
(دخترانه)
همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زنا
تصویر زنا
هم بستر شدن مرد و زن به طور نامشروع
زنای محصنه: در فقه زنا با زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
زنتور. سنتور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
عشیره. (تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2647). طایفه. (ایران در زمان ساسانیان چ امیر مکری ص 29)
لغت نامه دهخدا
(زَمْ)
نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورندۀ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
تلفظ انگلیسی: جرجیا، نام یکی از کشورهای ممالک متحدۀامریکا دارای 2900000 تن سکنه. کرسی آن آتلانتاست
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع شدن با زن بطور حرامی و روسپی بارگی که جهمرز نیز گویند. (ناظم الاطباء). برابر با زناء عربی. رجوع به زناء شود. (از فرهنگ فارسی معین) :
چو بیدادگر شد جهاندار شاه
به گردون نتابد ببایست ماه...
زنا وریا آشکارا شود
دل نرم چون سنگ خارا شود.
فردوسی.
گر احمد مرسل پدر امت خویش است
جز شیعت و فرزند وی اولاد زنااند.
ناصرخسرو.
زنا و مسخره جور و محال و غیبت و دزدی
دروغ و مکر وعشوه، کبر و طراری و غمازی.
ناصرخسرو.
زنا بود که سخن را به اهل جهل دهی
زنا مکن که نه خوبست زی خدای، زنی.
ناصرخسرو.
- اولاد زنا، ولدالزنا. حرام زاده. زادغر و پسندره. خشوک. (ناظم الاطباء). رجوع به زناء شود.
- زنازاده، ولدالزنا. خشوک. ابن البغی. ابن المسافحه. حرام زاده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نغل. نغیل. (از منتهی الارب). فرزند زنا و حرام زاده. (ناظم الاطباء).
- زناکار، ترجمه زانی است. (آنندراج). روسپی باره. زانی. (ناظم الاطباء). زانی. فاجر. تبهکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لفظی است که هم بر مرد و هم بر زن... اطلاق شود. شریعت موسی، قوم اسرائیل را منع می کندکه دختران خود را به زنا وادارند و اگر دختر کاهنی زنا کند باید سوخته شود و زن زانیه بر حسب شریعت نجس بود، چنانکه اسم وی را به اسم سگ قرین ساخته می فرماید: ’اجرت فاحشه و قیمت سگ را به خانه خدا میاور’. (قاموس کتاب مقدس).
- زناکاری، روسپی بارگی و زنا و جماع غیرمشروع و جهمرز. (ناظم الاطباء).
- زنا کردن، سفاح. بغا. عنت. مسافحه. تسافح. اسواء. عهر. عهاره. عهور. عهوره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جماع نامشروع:
ور زنا می کرد چون کس نیست از روی قیاس
هر دو را کشتن چو یکدیگر چرا آمد جزا.
ناصرخسرو.
- زناگر، زناکننده. زانی:
عیار پیشه جوانی زناگری دزدی
همی کشیدش هر روز رشته در سوفار.
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زنای محصنه، زنا با زن شوهردار. (فرهنگ فارسی معین)
به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تنگی، شاشگرفته، تنگ، کوته بالا، گور جهمرزی جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار، بریون از بیماری ها جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتا
تصویر زتا
یونانی ششمین وات در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
مجامعت، وطی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تا این وقت، تا اکنون، تا این که، به محض این که
فرهنگ گویش مازندرانی
زن حمامی
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو شاخ زن
فرهنگ گویش مازندرانی
چندتا
فرهنگ گویش مازندرانی
زن، همسر مرد، زن ها
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری، کدام یک؟
فرهنگ گویش مازندرانی