جدول جو
جدول جو

معنی زنبقی - جستجوی لغت در جدول جو

زنبقی
(زَمْ بَ)
منسوب است به زنبق و گمان می کنم اشتغال بروغن بنفشه و فروش عطریات را می رساند. (از انساب سمعانی). رجوع به زنبق شود
لغت نامه دهخدا
زنبقی
پارسی تازی گشته زنبکی
تصویری از زنبقی
تصویر زنبقی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنبق
تصویر زنبق
(دخترانه)
گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زنبق
تصویر زنبق
گیاهی پایا، با برگ های دراز شمشیری، ساقۀ کوتاه و گل هایی به رنگ های مختلف که مصرف دارویی دارد، سوسن، سوسن آزاد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / زَ / زِ بَ)
منسوب به زیبق. (ناظم الاطباء). این انتساب جیوه فروش را می رساند. (از الانساب سمعانی). رجوع به زیبق شود
لغت نامه دهخدا
(زَمْ بَ)
چیزی چون طبقی یاکاسۀ خرد از بلور یا آبگینه یا فلزی زیر شمع و بالای پایه شاخه های جار و چهلچراغ و شمعدان، و این همانست که قدما لگن می گفتند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در تداول، زنبر که بدان گل و خشت کشند. (یادداشت ایضاً). رجوع به زنبر، زنبل و زنبه شود
لغت نامه دهخدا
(زَمْ بَ)
روغن یاسمین که به هندی چنبیلی است در دوم گرم و در اول خشک. ملطف و ملین و مقوی اعضا و طلای آن جهت رفع قشعریره و سردی دماغ و اعضای مفاصل نافع. (از منتهی الارب) (آنندراج). روغن یاسمین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
ز مار مهره برآری ز ابر مروارید
ز گاو عنبر سار از یاسمن زنبق.
انوری.
، گل سوسن آزاد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی که گل آن خوشبوی است و طول گیاه آن به اندازۀ یک چوبدستی است... واحد آن زنبقه. (از اقرب الموارد). گلی است سپید که اندرون گل وی سه خاسک زرد باشد و قد آن شاخ که گل دارد یک گز باشد و زیاده نیز باشد و کوتاه تر نیز باشد و به هر شاخ چهار و پنج و شش و تا ده گل زیادت نیز بود. بوی عظیم خوش دارد و برگ که براین شاخ بود مانند برگ مورد و از وی درازتر بود. (اختیارات بدیعی). گلی است که در اندرون وی دو سه شاخک زرد می باشد. (بحر الجواهر). سوسن سپید. (ریاض الادویه). از ریاحین معروف است و به فارسی سوسن آزاد نامند، ولی غیر این سوسن ابیض و غیر یاسمین است و در سوسن مذکور می شود. اشتباه عظیمی در آن کرده اند... (تحفۀحکیم مؤمن). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد:... در دمشق این نام به سوسن وحشی اطلاق می شد، ولی این معنی نارسا است، زیرا در حقیقت این یاسمن سفید است. (از دزی ج 1 ص 605)... گیاهی است پایا از راستۀ تک لپه ای ها، جزو گروهی که جام و کاسۀ رنگین دارند و سردستۀ تیره زنبقیها می باشد. این گیاه دارای ساقۀ زیر زمینی نشاسته دار و گلهای رنگین معطر است. ساقه اش ساده وبسیار کم منشعب می شود. برگهایش بدون دمبرگ و شبیه شمشیر و مانند غلافی ساقه را در بر گرفته اند. گلهای زنبق برنگ آبی یا بنفش اند و برخی گونه ها هم دارای گلهای زرد می باشند. (فرهنگ فارسی معین). این کلمه در فلاحتنامه ای که به زمان غازان خان نوشته شده آمده است. درذیل شرح یاسمین گوید: پیش از این که در این ملک (آذربایجان) گل زنبق نبود، گل زرد و سفید و گل یاسمین سفید را در روغن می پروردند و بعوض گل زنبق استعمال می کردند و گل زنبق در مصر بود، بعد از آن به شام آوردند تا به این ولایتها مشهور شد - انتهی. لیکن نمیدانم آیا مراد صاحب فلاحتنامه همین زنبق امروزین یعنی ایریس ژرمانیکا است یا چیز دیگر. چه زنبق امروزین هرچند عطر کمی دارد مشکل است ازآن در قدیم عطرهای قوی گرفته باشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گل او (گل زنبق) خوشبوی ترین گلها است. (نزهه القلوب). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن، ترجمه داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی شود.
- زنبق اصفر، گویند یاسمین زرد است. (تحفۀ حکیم مؤمن).
- زنبق رشتی، سوسن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سوسن شود.
- زنبق زرد، گونۀ زنبق که دارای گلهای درشت و زرد رنگ وبی بو است. سیاف. بربیت. (فرهنگ فارسی معین).
- زنبق سفید، زنبق. (فرهنگ فارسی معین). رازقی (؟) است. گرم بود در اول و معتدل بود در تری و خشکی. (اختیارات بدیعی نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان).
- زنبق یعقوبی، نرگس یعقوبی. (فرهنگ فارسی معین).
- تیره زنبق، گیاهانی علفی و پایا ازراستۀ تک لپه ای ها جزو گروه جام و کاسه رنگین که همگی داری تکمه یا پیاز و یا ساقۀ زیرزمینی هستند و برگهایشان بدون دمبرگ و تعداد برگها و گلبرگها 3 و پرچمها نیز 3 عددند که در مقابل کاسبرگها قرار گرفته اند و تخمدان آنها نیز سه قسمتی است. زنبقیها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 309 شود.
، نای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مزمار. (از اقرب الموارد).
- ام زنبق، خمر. (از اقرب الموارد). می. شراب. (ناظم الاطباء).
، محققین نوشته اند که زنبق معرب چنبه است و چنبه گلی است تیزبوی و بادامی
رنگ مصرعۀ ملا طغرا مؤید همین است:
رخ زنبق طلسم رنگ کاهی است.
(غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُمْ بَ)
ناحیه ای است به بصره بر جانب فرات و دجله در نصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زُمْ بَ)
ابن نصر بن سلیمان زنبقی لغوی. مکنی به ابوالحسن. وی ادیب و خوش خط بود و یاقوت حموی گوید که کتب ادبی متعددی بخط او دیده است. مسکن او در مصر بود و شاید از اهالی آنجا نیز باشد. در سال 384 هجری قمری کتاب الهمز ابوزید انصاری نزد او خوانده شده است. (از معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 15 ص 97 و چ مارگلیوث ج 5 ص 432)
لغت نامه دهخدا
(زِ ءْ بَ / بِ)
اسماعیل بن عبدالملک. محدث است. (منتهی الارب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(زِءْ بَ / بِ)
منسوب به زئبق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی سبزی. (از دزی ج 1 ص 605). گیاهی است که به ری روید. رجوع به مفردات ابن البیطار شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ قی ی)
زندق. مرد سخت بخیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنبق
تصویر زنبق
نوعی گل درشت دارای برگهای لطیف و خوشرنگ به اقسام مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندقی
تصویر زندقی
زفت بسیار زفت (زفت بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبری
تصویر زنبری
تنومند مرد، کشتی کشتی جهاز بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنبقیات
تصویر زنبقیات
از پارسی زنبکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسمین الزنبقی
تصویر یاسمین الزنبقی
از ریشه پارسی تاک هند خورایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
((زَ بَ))
گیاهی است پایا از راسته تک لپه ای ها جزو گروهی که جام و کاسه رنگین دارند و سردسته زنبقی ها می باشند. این گیاه دارای ساقه زیرزمینی نشاسته دار و گل های رنگین معطر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنبری
تصویر زنبری
((زَ بَ))
کشتی، جهاز بزرگ
فرهنگ فارسی معین