معنی زنبری - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با زنبری
زنبیر
- زنبیر
- سبدی بافته از نی بوریا یا ترکه چوب و یا برگ خرما که در آن چیزها نهند و از جایی بجایی برند زنبیر
فرهنگ لغت هوشیار
زنبوری
- زنبوری
- به شکل زنبور، نوعی پارچه توری درشت بافت، نوعی چراغ روشنایی
فرهنگ فارسی معین