جدول جو
جدول جو

معنی زناوی - جستجوی لغت در جدول جو

زناوی
(زَ وی ی)
منسوب به زنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زنوی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به زنا و زنوی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناوی
تصویر ناوی
سرباز نیروی دریایی
دو استخوان در مچ دست و پا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ وی ی)
منسوب بازناوۀ همدان. و از آنجاست ابوالفضل عبدالکریم بن احمد بن علی بن احمد بن علی الازناوی معروف به البآری. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
اشتر فربه، ج، نواء، و رجوع به ناویه شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ وی ی)
نسبت از زنا، مقصور است و زناوی ّ از ممدود. (منتهی الارب) (آنندراج). منسوب به زنا و زناکار. (ناظم الاطباء)
منسوب به زنه یعنی وزنی و سنجیدنی. (ناظم الاطباء). رجوع به زنه شود
لغت نامه دهخدا
(وی ی)
در نسبت به زاویه زواوی وگاه نیز زاوی گویند. (تاج العروس) ، نسبت به زاوۀ خواف. رجوع به زاوه شود، ذوالزوایا. (قاموس نجاری بیک). شریان زاوی. سن زاوی
لغت نامه دهخدا
ریز هر چیز، گوشۀ هر چیز، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابن زیری بنیان گذار سلسلۀ زیریان غرناطه است که از 461 تا 499 حکومت کرده اند
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زین الدین عبدالرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین الحدادی المناوی القاهری (952- 1031 هجری قمری). از علمای بزرگ دین است که در فنون دیگر نیز استاد بود. وی خور و خواب اندک داشت و بدان سبب بیمار و ناتوان شد و پسرش تاج الدین محمد تألیفات وی را استملا می کرد. وی را قریب به هشتاد تألیف و از آن جمله است: ’الجواهر المضیه فی الاّداب السلطانیه’، ’بغیهالمحتاج فی معرفه اصول الطب و العلاج’، ’تاریخ الخلفاء’ و ’کنوزالحقائق’ در حدیث و ’غایه الارشاد الی معرفه احکام الحیوان و النبات’ و کتب دیگر. وی در قاهره درگذشت. (از اعلام زرکلی ص 519). رجوع به همین مأخذ و معجم المطبوعات ج 2 ص 1798 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد در 2 هزارگزی باخترشوسۀ شاه زند به ازنا. سکنۀ آن 315 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شرف الدین عیسی بن مسعود بن منصور الزواوی الحمیری المالکی. (664- 743 ه. ق.). وی فقیه و از علماء حدیث و از مردم زواوه در مغرب بود. او راست: اکمال الاکمال، در حدیث. و شرح جامع الامهات، در فقه مالکی. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 754)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمیل صدقی زهاوی بن ملامحمد فیض. شاعر معروف به غداد که اشعاری هم به فارسی دارد و در جشن هزارسالۀ فردوسی در سنۀ 1313 هجری شمسی در اوائل مهرماه سال مذکور به تهران آمده بود. درروز یکشنبه بیست و نهم ذی القعده سنۀ هزار و سیصد و پنجاه و چهار قمری مطابق سوم اسفند 1314 شمسی در بغداد وفات یافت. وی کردی الاصل بوده است و سن او در وقت وفات تقریباً هفتاد و سه سال می شده است. و رجوع به مجلۀ یادگار شمارۀ 9 از سال سوم بقلم آقای عباس اقبال شود. (از وفیات معاصرین بقلم علامۀ قزوینی مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 1 و 2). در معجم المطبوعات آرد:... او راست: 1- الکلم المنظوم. 2- الجاذبیه و تعلیلها. 3- الخیل و سباقها. 4- الفخر الصادق. 5- کتاب الکائنات - انتهی. رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زهاو. (از وفیات معاصرین ایضاً). رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
یکی از نجبای ایران معاصر خسرو پرویز. (از فهرست ولف) :
چو آذرگشسب و اگر شیر زیل
چو زنگوی گستاخ با شیر و پیل.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2780)
یکی از نجبای چین. (از فهرست ولف) :
به چین اندرون بود حسنوی نام
دگر سرکشی بود زنگوی نام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آب بینی مانندی که از بینی شتر آید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ نی ی)
رجل زنانی، مرد کافی و پسند ذات خود را. (منتهی الارب). مرد کافی که خود را پسند نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ ئی ی)
زناکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
شیخ محمد. او راست: کتاب الفصل فی اصول الرمل تنجیم. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
زیاری. گویا یکی از اجزاء ساز اسب است یا زینتی است اسب را:
خواهد ز من زناری و از حلقۀ لجام
تا گوشۀ زناری زنار پالهنگ ؟
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
سربازی که در خدمت نیروی دریائی است، (از لغات فرهنگستان)، رجوع به ناو به معنی کشتی جنگی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوی
تصویر ناوی
سربازی که در خدمت نیروی دریائی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنابی
تصویر زنابی
نیش کژدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنانی
تصویر زنانی
خودپسند: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوی
تصویر ناوی
سربازی که در نیروی دریایی خدمت می کند
فرهنگ فارسی معین