- زمین
- خاک، ارض، سطح کره که زیر پای ما است
معنی زمین - جستجوی لغت در جدول جو
- زمین
- سطحی که در زیر پا قرار دارد مثلاً چادرش روی زمین کشیده می شد، در علم نجوم سومین سیارۀ منظومۀ شمسی، خشکی مورد تصرف کسی، ملک، محلی برای کشاورزی، مزرعه، سرزمین
زمین فیال: زمینی که برای نخستین بار آن را کاشته باشند
- زمین ((زَ))
- سومین سیاره از سیارات منظومه شمسی به نسبت دوری از خورشید، مساحتی از خاک که در آن کشت و زرع می کنند، خاک
زمین و زمان: کنایه از همه جا و همه چیز
زمین را به آسمان دوختن: کنایه از دست به کار محال زدن و به قصد پیروز شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرتیکل، مقوله
منسوب به زمین ارضی مقابل آسمان سماوی، مخلوقات کره ارضی
سطح هر چیز، طرح، نقشه
سطح و روی چیزی، کنایه از طرح، نقشه، کنایه از موضوع، کنایه از متن، چیزی که نقشه روی آن کشیده می شود
مربوط به زمین، ساکن کرۀ زمین، مقابل درختی، آنچه رو یا زیر زمین کشت می شود مثلاً سیب زمینی
Earthy, Terrestrial
земной
irdisch, terrestrisch
земний , наземний
ziemski, lądowy
土质的 , 陆地的
terreno, terrestre
terrestre
terrenal, terrestre
terrestre
aards, terrestrisch
पृथ्वी जैसा , पृथ्वी से संबंधित
bumi, terestrial
أرضيٌّ , برّيٌ
ארצי , יבשתי
土の , 地球の
topraklı, karasal
wa dunia, duniani
เป็นโลก , บนพื้นดิน
পৃথিবীসুলভ , পৃথিবীজুড়ে
زمینی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان