جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
وقت، هنگام، روزگار، عصر، کنایه از اجل، مرگ، برای مثال تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴ - ۲۵۰۴) کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هر دو از آرامی ماخوذ است زمان خواستن: وقت خواستن، مهلت خواستن زمان دادن: وقت دادن، مهلت دادن
وقت، هنگام، روزگار، عصر، کنایه از اجل، مرگ، برای مِثال تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴ - ۲۵۰۴) کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هر دو از آرامی ماخوذ است زمان خواستن: وقت خواستن، مهلت خواستن زمان دادن: وقت دادن، مهلت دادن
ابومنصور شرف الدین مملان بن وهسودان (امیر سیف الدوله و شرف المله ابومنصور) ابن محمد روادی. از امرای سلسلۀ معروف به وهسودانیان یا روادیان که بر ناحیۀ شامل طارم و شمیران و تبریز و مراغه و گنجه حکومت داشته اند و مملان از 450 تا 511 پادشاهی و از سلجوقیان پیروی می کرد و ممدوح قطران شاعر است. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 783 از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شهریاران گمنام ص 214 شود: کیخسرو است شاه و همام است زال زر مملان او تهمتن توران ستان ماست. خاقانی نامی از نامهای ایرانی از جمله مملان بن ابوالهیجاء از خاندان روادیان پدر ابومنصور وهسودان.
ابومنصور شرف الدین مملان بن وهسودان (امیر سیف الدوله و شرف المله ابومنصور) ابن محمد روادی. از امرای سلسلۀ معروف به وهسودانیان یا روادیان که بر ناحیۀ شامل طارم و شمیران و تبریز و مراغه و گنجه حکومت داشته اند و مملان از 450 تا 511 پادشاهی و از سلجوقیان پیروی می کرد و ممدوح قطران شاعر است. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 2 ص 783 از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شهریاران گمنام ص 214 شود: کیخسرو است شاه و همام است زال زر مملان او تهمتن توران ستان ماست. خاقانی نامی از نامهای ایرانی از جمله مملان بن ابوالهیجاء از خاندان روادیان پدر ابومنصور وهسودان.
جمع واژۀ زبیل (سرگین) ، جمع دیگر زبیل، زبل است. (اقرب الموارد). زبلان جمع واژۀ زبیل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به زبل شود، زبلان جمع واژۀ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. جمع واژۀ زبّیل یا زنبیل است بمعنی قفه یا جراب یا ظرفی که در آن چیزی حمل کنند. (تاج العروس)
جَمعِ واژۀ زبیل (سرگین) ، جمع دیگر زبیل، زُبُل است. (اقرب الموارد). زبلان جَمعِ واژۀ زبیل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به زُبُل شود، زبلان جَمعِ واژۀ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. جَمعِ واژۀ زِبّیل یا زَنبیل است بمعنی قفه یا جراب یا ظرفی که در آن چیزی حمل کنند. (تاج العروس)
پوییدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بشتافتن و پویه دویدن و جنبانیدن هر دو دوش را. (از منتهی الارب). هروله کردن، و منه: رملان طائف البیت بمکه. (از اقرب الموارد). هروله کردن یعنی سرعت کردن در راه رفتن و جنبانیدن دوشها را. (از متن اللغه). رمل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مرمل. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
پوییدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). بشتافتن و پویه دویدن و جنبانیدن هر دو دوش را. (از منتهی الارب). هروله کردن، و منه: رملان طائف البیت بمکه. (از اقرب الموارد). هروله کردن یعنی سرعت کردن در راه رفتن و جنبانیدن دوشها را. (از متن اللغه). رَمَل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مَرْمَل. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
سبک و شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). سبکی و شتابیدن. (از شرح قاموس) ، دیر رفتن. (تاج المصادر بیهقی). آهسته و دیر رفتن (از اضداد است). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفتن به آهستگی. (شرح قاموس) ، ثابت بودن بر کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فعل از ’فتح’. (ناظم الاطباء)
سبک و شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سبکی و شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). سبکی و شتابیدن. (از شرح قاموس) ، دیر رفتن. (تاج المصادر بیهقی). آهسته و دیر رفتن (از اضداد است). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفتن به آهستگی. (شرح قاموس) ، ثابت بودن بر کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فعل از ’فتح’. (ناظم الاطباء)
دهی است به دمشق. (منتهی الارب) (از انساب سمعانی) (از لباب الانساب). و از آن ده است شیخ الشیوخ ابوالمعالی. (منتهی الارب) ، قریه ای است در بلخ. (از انساب سمعانی) (از لباب الانساب). صحرائی است بعید اطراف، به بلخ. (منتهی الارب). نام صحرائی به اطراف بلخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
دهی است به دمشق. (منتهی الارب) (از انساب سمعانی) (از لباب الانساب). و از آن ده است شیخ الشیوخ ابوالمعالی. (منتهی الارب) ، قریه ای است در بلخ. (از انساب سمعانی) (از لباب الانساب). صحرائی است بعید اطراف، به بلخ. (منتهی الارب). نام صحرائی به اطراف بلخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
وقت، هنگام، دور، عهد، مدت، فصل، مهلت، گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کره زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهران اس
وقت، هنگام، دور، عهد، مدت، فصل، مهلت، گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کره زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهران اس