جدول جو
جدول جو

معنی زمعه - جستجوی لغت در جدول جو

زمعه
(زُ عَ)
پاره ای از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زمعه
(زَ عَ / زَ مَ عَ)
پدر سوده ام المؤمنین و پدر برادرش عبدالله که صحابی است رضی الله عنه و عنها. (منتهی الارب) (آنندراج). در علوم اسلامی، عنوان صحابی یکی از مهم ترین درجات ارتباط با پیامبر است. این ارتباط شامل دیدار، پذیرش اسلام و ثبات بر ایمان تا مرگ است. صحابه به عنوان حاملان حدیث و سنت، نقشی غیرقابل انکار در ثبت و انتقال معارف اسلامی ایفا کردند.
لغت نامه دهخدا
زمعه
(زَ مَ عَ)
تندی پس سم ستور یا ناخن مانندی است در بند دست گوسپند وآن در هر پای دو تاست گویا مخلوق از پارۀ شاخ، موی فروهشته در پس پای گوسپند و آهو یا خرگوش و جز آن. ج، زمع. جج، زماع. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، زمعات. (ناظم الاطباء). رجوع به زمعات شود، پشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلعه. (از اقرب الموارد) ، آب راهه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زمین نشیب، او هو دون الشعبه و شعبه دون التلعه، او تلعه صغیرهلیس لها سیل قریب، زمین پست که آب در وی گرد آید. ج، ازماع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آب راهۀ کوچک و تنگ. ج، زمع، واحد زمع، یعنی یک گره جای برآمدن خوشۀ انگور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به زمع شود
لغت نامه دهخدا
زمعه
خرگوش، جوانه، انگشتک انگشت افزوده
تصویری از زمعه
تصویر زمعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جمعه
تصویر جمعه
هفتمین روز هفته، آدینه، شصت و دومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۱ آیه
فرهنگ فارسی عمید
انجام دادن کار نیکو تا شخص نام خود را در افواه بیندازد و به نیکوکاری مشهور شود، ریاکاری، کنایه از شهرت، نیک نامی، آوازۀ نیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
قطرۀ اشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمعه
تصویر لمعه
روشنی، پرتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، فوج، گروه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
شرطگان و آن جمع است مانند ساده و باعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گروه سرهنگان. (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوء اللغه ص 94 شود، آن جماعت از لشکر که برای پیکار دشمن اول (زود) آماده شوند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ م مِ عَ)
بمعانی امع و در مورد مردان بکار می رود و گویند اصل آن انامعه است و این از باب نحت است. رجوع به اقرب الموارد و امع شود
لغت نامه دهخدا
(زُ / زَ / زِ عَ / زَ رَ عَ)
جای کشت و زراعت. یقال: ما فی الارض زرعه، نیست در این زمین جائی که کشت شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُعَ)
ابن شریک از قتلۀ حضرت امام حسین (ع) بود که بدست مختار کشته شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 56 و 143 و مجمل التواریخ و القصص ص 298 شود
لغت نامه دهخدا
(زُ عَ)
تخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: اعطنی زرعه ازرع بها ارضی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ عَ)
ابن مسلم بن جرهد اسلمی، از روات حدیث است. (منتهی الارب). در علم حدیث اسلامی، روات نه تنها افرادی هستند که احادیث را از دیگران می شنوند، بلکه آنان به طور فعال در فرآیند نقد و تحلیل احادیث و اسناد آن ها نقش دارند. این افراد با بررسی دقیق راویان و شرایط آن ها، اطمینان حاصل می کردند که تنها روایات صحیح و معتبر به نسل های بعدی منتقل شوند و از تحریف در منابع حدیثی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(مُ زَمْ مِ عَ)
نوعی از آرمیدن با زن. (منتهی الارب). نوعی از جماع که بروی پاشنۀ پا ایستاده جماع کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای از بلاد حوران نزدیک قریۀ صنمین چون از دمشق به حجاز روند. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
گیاه پژمرده، سبزه زار گیاه زار، روزی بخور و نمیر، گروه بسیار لمعه در فارسی: تابش درخش روشنی یک درخش روشنی پرتو: در آمدی زدرم کاشکی چو لمعه نور که بر دو دیده ما حکم اوروان بودی. (حافظ. 308)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمعه
تصویر شمعه
شماله شماله کهربی: در خودرو، یک سپندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمکه
تصویر زمکه
زود خشم، گول، کوته بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
دانه اشک سرشک اشک سرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمعه
تصویر رمعه
پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعه
تصویر زرعه
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمنه
تصویر زمنه
از ریشه پارسی تک زمان زمان اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمله
تصویر زمله
همراهیان (همسفران)، گروزه بال (اهل و عیال) کویک بلند (کویک نخل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمره
تصویر زمره
جماعت، دسته، جمعیت، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
سبک چست، گروزه گروه مردم، پاره گیاه، بیاره (قاچ) پلک (قاچ گویش گیلکی) لاهوره (قاچ) شترک (قاچ خربزه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
هفتمین روز هفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمعه
تصویر قمعه
سربند انبان، برگزیده داراک سرکوهان، مگس شتر، سرنای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
((جُ عِ))
هفتمین روز هفته مسلمانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمعه
تصویر لمعه
((لُ عَ))
پاره گیاه خشک، گروه مردم، موی سفید که میان موی سیاه باشد، جمع لمع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمعه
تصویر لمعه
((لَ عِ))
پرتو، روشنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زمره
تصویر زمره
((زُ رِ))
گروه، جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمعه
تصویر دمعه
((دَ عِ یا عَ))
اشک، سرشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جمعه
تصویر جمعه
آدینه
فرهنگ واژه فارسی سره