جدول جو
جدول جو

معنی زمجیل - جستجوی لغت در جدول جو

زمجیل
(زِ)
پلنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمیل
تصویر زمیل
ضعیف، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
(زِمِجْ جا / زِمَجْ جا)
دم غزۀ مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیخ دم پرنده. (از اقرب الموارد). رجوع به معنی بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کسی که برمیگرداند و سبب می شود برگشتن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اجاله شود، آن که گرد می سازد و گرد می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سپس سوار نشیننده، همسفر و یار در سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ردیف: انت فارس العلم و انا زمیلک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ)
ابن عباس. از مولای خود که عروه بن زبیر است روایت دارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زُ مَ)
ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِ یَل ل)
زمّیل. ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل و زمیله شود
لغت نامه دهخدا
(زِمْ مَ)
ضعیف بددل ترسنده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ مِجْ جی)
در شرح نصاب بمعنی دنبه و در شرح دیگر بمعنی بیخ طائر نوشته و در منتخب محل روئیدن دم مرغ. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع بمادۀ قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
مرد سست اندام و ضعیف. زئجیل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِءْ)
مرد سست اندام و ضعیف. (منتهی الارب). ضعیف. (اقرب الموارد). رجوع به زآجل شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نوعی زیتون بلند. (از دزی ج 1 ص 606) ، آبی که از زیتونهای بهم آنباشته بهم رسد. (دزی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
معرب زنجیر فارسی است که عربان از آن فعل هم ساخته اند: زنجله بزنجیل، قیده بسلسله. رجوع به نقودالعربیه ص 47، 95، 174، و زنجیر شود.
- زنجیل الدراهم. رجوع به زنجیرالدارهم و نقودالعربیه ص 176 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زمیل
تصویر زمیل
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
فرهنگ لغت هوشیار
همان زنجیر است و نوعی از آن به عنوان آلتی کوبه ای در آواهای
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبد حصیری، زنبیل
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
زنبیل
فرهنگ گویش مازندرانی