جدول جو
جدول جو

معنی زلزل - جستجوی لغت در جدول جو

زلزل
(زُ زُ)
طبل نواز دانا و ماهر در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غلام زلزل و قلقل، خفیف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زلزل
(زَ لَ زِ)
متاع. رخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اثاث. متاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زلزل
(زَ زَ)
مغنی ای بوده که در عودنوازی بدان مثل زنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: اطرب من عود زلزل. (اقرب الموارد). منصور بن جعفر موسیقی دان و عودنواز معروف معاصر هارون و مأمون است. وی از ابراهیم موصلی (متوفی به سال 188 هجری قمری) تعلیم گرفت. او در جایگاه انگشتان در عود و شاهرود تصرفاتی کرد و اسحاق بن ابراهیم موصلی نزد او موسیقی آموخت. هارون بر او غضب کرد و قریب ده سال وی را از خود دور داشت. شهرت او در تاریخ موسیقی به پرده ای است که به پرده های عود افزوده و در ساختن این ساز ابتکاراتی بعمل آورده است. برخی او را از مردم کوفه دانسته و برخی دیگر او را از مردم ری دانند:
یکی چون معبد مطرب، دوم چون زلزل رازی
سیم چون ستی زرین چهارم چون علی مکی.
منوچهری.
صلصل به لحن زلزل وقت سپیده دم
اشعار بونواس همی خواند و جریر.
منوچهری.
رجوع به ترکیب برکۀ زلزل، فرهنگ فارسی معین، دایره المعارف فارسی، المنجد و معجم البلدان شود.
- برکۀ زلزل، در بغداد، بین کرخ و سراه و باب المحول و سویقه ابی الورد. آن قریه ای بوده که زلزل در آن برکه ای حفر کرد و آب آن را وقف مسلمین نمود. (از معجم البلدان). به سوی او منسوب است حوض زلزل که در بغداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به معجم البلدان، کتاب التاج، تعلیقات دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی، عقد الفرید ج 7 ص 33 و 39، فهرست اعلام الشعر والشعراء ابن قتیبه و اغانی ابوالفرج اصفهانی شود
لغت نامه دهخدا
زلزل
واحد آن زلزله است کالای سبک مانه سبک سبکسر، تبیره زن
تصویری از زلزل
تصویر زلزل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زلال
تصویر زلال
ویژگی آب صاف و گوارا، شیرین و خوشگوار، کنایه از آب صاف و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزلزل
تصویر مزلزل
ترسانده شده، لرزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلزله
تصویر زلزله
لرزش پوستۀ زمین، زمین لرزه، کنایه از بچۀ بسیار شلوغ و پرسر و صدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
نودو نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، زلزله، زلزله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلازل
تصویر زلازل
زلزله ها، کنایه از بلاها و سختی ها، جمع واژۀ زلزله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزلزل
تصویر تزلزل
لرزیدن، جنبش، جنبیدن، کنایه از سست شدن، اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
آواز صدای گلو را گویند. (برهان). آواز گلو. (فرهنگ جهانگیری). آواز و صدایی که از گلو برآید. (انجمن آرا) (آنندراج). آواز و صدای گلو. فواق. آروغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
بجای زلزل، لرزش زمین. (از دزی ج 1 ص 586)
لغت نامه دهخدا
(زُ زَ)
ج، زرازل. زرزور. بمعنی باستراک. (از دزی ج 1 ص 586)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ترشی پالا باشد و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد وطباخان و حلوائیان بدان برنج و شیره و امثال آن صاف کنند. (برهان قاطع). مطلق آلت پالادن و صاف کردن هر چیزی. (آنندراج). و آن را پالاوان و پالاون و پالوانه و پالونه و آون و ترشی پالا نیز خوانند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی است جزء بلوک پیرکوه دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار در 4000گزی جنوب خاوری امام. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر، زبان اهالی گیلکی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ زِ)
کلمه ای است که بوقت زلزله گویند، ای زلزل . (از منتهی الارب) ، منزلی بین سوق الاهواز و رامهرمز و از آنجاست محمد بن علی بن اسماعیل المعروف بالمبرمان النحوی، و درباره ازم گفته است:
من کان یأثر عن آبأه شرفاً
فاصلنا ازم ٌ اصطمّه الخوز.
(معجم البلدان).
ازم شهرکیست خرد (بخوزستان) با نعمت بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ / زِ زِ لَ / لِ)
رجفه. لرز. لرزه. لرزش. جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن. بومهین. (صحاح الفرس، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغزش، ارتعاش، جنبش و حرکات ناگهانی پوستۀ جامد کرۀ زمین که در صورت شدت ساختمانها و شهرها را خراب و جمع کثیری را هلاک می کند. زلزله ها معمولاً بسبب لغزش توده های سنگ، فعالیت های آتشفشانی و بالاخره ریزش سقف غارهای بزرگ زیرزمینی حادث میشود. نقطۀ زیرزمینی منشاء زلزله را کانون و نقطۀ سطح زمین را که مستقیماً بالای کانون زلزله واقع است، مرکز زلزله نامند. امتداد زلزله ممکن است طولی یا عرضی یا دورانی موجی باشد که نوع اخیر موجب حرکات و ویرانی شدیدتر میشود و اگر در کف دریاها این وضع بوجود آید، موجب بوجود آمدن امواج شدید و خطرناک میگردد که گاهی سرعت این امواج از 800 کیلومتر در ساعت متجاوز می شود و ارتفاع آنها تا 20 متر هم می رسد. اگرچه نمی توان گفت نقطه ای از سطح زمین از زلزله مصون می باشد، ولی مناطقی در زمین یافت شده است که وقوع زلزله در آن منطقه ها فراوان است و این مناطق را کمربندهای زلزله نامیده اند و مهمترین آنها عبارتست از:
1- کمربند اقیانوس کبیرکه شامل جبال آند، رشتۀ ساحلی امریکای شمالی و امریکای مرکزی، جزایرآلئوسین، جزایر ژاپن، جزایر فیلیپین، جزایر هند شرقی و زلاند جدید می باشد.
2- کمربند مدیترانه ای است که منطقۀ وسیعی از جبال مرتفع آسیای جنوبی و ناحیۀ دریای مدیترانه تا جبل الطارق راشامل می گردد. کمربندهای دیگری نیز وجود دارد که یا در خطوط آتشفشانهای زنده و یا در امتداد رشتۀ کوههای جوان قرار دارند. باید دانست که کشور ما ایران در منطقۀ زلزله (کمربند مدیترانه ای) قرار دارد و بر اثر زلزله، خرابی های فراوانی از قدیم الایام در این کشوربوجود آمده است. (از فرهنگ فارسی معین و دایره المعارف فارسی). در قاموس کتاب مقدس آرد: اول پادشاهان 19: 11 گویند که قورح و رفقایش به زلزلۀ عظیمی گرفتار گردیدند و زلزله ای که در کتاب قاموس 1:1 و کتاب زکریا 14: 5 وارد است یوسیفوس مورخ نیز متعرض آن گشته است و نیز مذکور میدارد که زلزلۀ مرقوم بحدی شدید بود که کوهی را در حوالی اورشلیم منشق ساخته... و یکی از علامات مخوف و ترسناکی که در وقت صلیب نمودن مسیح به ظهور رسید زلزله است، چنانکه در انجیل متی 27: 51 و 45 مسطور است... و زلزله هائی که در نبوت مرقوم افتاده، اشاره به کثرت فتنه و فساد در ولایات و ممالک می باشد - انتهی:
برآید یکی باد با زلزله
ز گیتی برآرد خروش و خله.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 210).
تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال
همچو سرمازده با زلزله گشت آب زلال.
فرخی.
ز آینۀ سینه دید زلزلۀ آه من
سقف فلک را به صبح کرد خراب و یباب.
خاقانی.
چار دیوار چون به زلزله ریخت
چه غم فوت آستانه خورم.
خاقانی.
دردا که تا سواد خراسان خراب گشت
دلها خراب زلزلۀ درد کرده اند.
خاقانی.
- زلزله افتادن، زلزله فتادن. زلزله درافتادن. لرزان و جنبان شدن. جنبش و لرزه افتادن در چیزی:
زلزله در زمین فتاد و خروش
از تکاپوی آن که رهبر.
فرخی.
ز بانگ بوق و هول کوس هزمان
در افتد زلزله در هفت کشور.
عنصری.
وز نهیب مؤذن و بانگ نماز
اندر او افتد به تنشان زلزله.
ناصرخسرو.
زلزلۀ غم فتاد در دل ویران
سوی مژه گنج شاهوار برافکند.
خاقانی.
- زلزله داشتن، لرزان بودن. با طپش بودن:
هر خشت ز سر منزل امید به جایی است
از بس که زمین دل ما زلزله دارد.
طبعی سیستانی (از آنندراج).
- زلزلۀ صور، کنایه از برانگیختگی دنیا وپیدایش روز قیامت است که با دمیده شدن صور اسرافیل مردگان از خاک برآیند و آمادۀ قیامت گردند:
جهدی بکن چو زلزلۀ صور در رسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها.
خاقانی.
- زلزله گرفتن، گرفتار آشوب و ویرانی شدن:
آنکه را خیمه به صحرای قناعت زده اند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزلزل
تصویر تزلزل
اضطراب و تحرک، لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نوشگوار، پالوده همگ (صاف)، سپیده (آلبومین) آب صاف و گوارا، کرمی که در میان برف پدید آید و در اندرون او آب صافی است و کرم را اندک حیات و حرکت مذبوحی است. آب شیرین و خوشگوار، آب شیرین و صاف
فرهنگ لغت هوشیار
نیک جنبانیدن، لرزیدن زمین، ترسانیدن، بعلت نقصان تدریجی درجه حرارات مواد مرکزی و احداث چین خوردگی و فشار بوقع میرسد، بلای آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زلزال، بومهن ها زمین لرزه ها تنبه ها نوشگوار لرزانیدن (زمین)، ترسانیدن، لرزش، ارتعاش و جنبش و حرکات ناگهانی پوسته جامد کره زمین که در صورت شدت ساختمانها و شهرها را خراب میکند و جمع کثیری را هلاک میکند. حرکات زمین براثر زلزله به دو قسم انجام میشود: یا حرکات افقی است که زمین مانند گهواره حرکت میکند یا عمودی است که به صورت بالا و پایین رفتن نوسانات ظاهر میشوند و معمولا نوع دوم خطرناک تر است زمین لرزه. بلاها و سختی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
نیک جنبانیدن، لرزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلول
تصویر زلول
صاف و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیل
تصویر زلیل
آب صاف و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
لرزیده، ترسیده ترسانده شده، لرزیده. توضیح در عبارت ذیل مزلزلی آمده: و اهل لمغان بدان کرم و عاطفت بجای خویش رسیدند و چنان شدند که در آن ثغر مقام توانند کرد اما هنوز چون مزلزلی اند و میترسیم که اگر مال مواضعت را امسال طلب کنند بعضی مستاصل شوند... یای مزلزلی را اگر یای حاصل مصدر بگیریم مزلزلی بمعنی تزلزل باشد و در عبارت فوق معنی نمیدهد اگر یای نسبت بگیریم زاید خواهد بود زیرا مزلزل خود صفت است و احتیاج بدین یاء ندارد (هر چند گاه نظایر آنرا استعمال کرده اند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
((زِ))
جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلال
تصویر زلال
((زُ))
آب صاف و گوارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلازل
تصویر زلازل
((زَ زِ))
جمع زلزله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلزله
تصویر زلزله
((زِ لْ زِ لِ))
لرزش، تکان و جنبش شدید یا خفیف پوسته کره زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزلزل
تصویر تزلزل
((تَ زَ زُ))
جنبیدن، لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلزله
تصویر زلزله
زمین لرزه، بومهن
فرهنگ واژه فارسی سره
ارتعاش، تکان، جنبش، لرزش، لرزه، بی ثباتی، سستی، نااستواری
متضاد: استواری، اضطراب، بی تابی بی ثبات شدن، سست شدن، جنبیدن، لرزیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پس لرزه، زمین لرزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند زلزله بود و زمین می جنبید، دلیل که مردم آن دیار را از پادشاه رنج و بلا رسد به قدر جنبیدن زمین و بعضی ازمعبران گویند: اگر بیند زمین می جنبید، دلیل است که آفت به مردم رسد و بیماری بود در آن دیار. اگر بیند که زمین برگردید و جانب زیرسوی بالا شد، دلیل که فتنه و بلای عظیم به اهل آن ولایت رسد. محمد بن سیرین، تعبیر خواب آسیب دیدن در زلزله، منوچهر مطیعی تهرانی گوید: زلزله در خواب تشنج و بی ثباتی است. اگر در خواب دیدید که زلزله ای واقع شد و شما به زمین افتادید خوب نیست و نشان از این است که در ماجرایی شکست می خورید و تنزل می یابید. ، ، معبرین غربی: اگر شما به دلیل زلزله مصدوم و یا محبوس شدید می تواند نشانه عدم آمادگی شما درباره پدیده ها و مشکلات غیر منتظره باشد بنابراین بایستی با دقت بیشتری به فعالیت های خود بپردازید. ، ، تعبیر خواب زلزله و سالم ماندن، مطیعی تهرانی: اگر در خواب دیدید زلزله ای اتفاق افتاد و شما به زمین نخوردید. تشنج و تزلزل پیدا می شود اما شما از پای در نمی آیید و تغییری در وضعتان پیدا نمی شود. ، ، تعبیر خواب لرزیدن خانه، منوچهر مطیعی تهرانی گوید: چنانچه در خواب دیدید که زلزله شد و فقط خانه شما لرزید خواب شما می گوید که آن بی ثباتی خانوادگی است و در محیط خانواده شما اتفاقی می افتد که سبب نگرانی و تشویش می شود. برعکس اگر دیدید که همه جا لرزید مگر خانه شما خواب شما خبر می دهد حادثه ای عمومی اتفاق می افتد اما شما و اطرافیانتان از گزند مصون می مانید. ، ، تعبیر خواب خراب شدن خانه، مطیعی تهرانی: اگر کسی در خواب دید که زمین می لرزد و شاهد فرو ریختن آوار باشد خواب او از حادثه ای غیر مترقبه خبر می دهد و اگر ببیند آوار از جایی که می شناسد پایین آمد در محیط خانواده برخوردی نامطلوب خواهد داشت که به او لطمه وارد می آید. ، به هر حال زمین لرزه و زلزله نشان از حوادثی است که بیشتر جنبه عام دارد و بی ثباتی و تشنج عمومی تعبیر شده است
زلزله و حنف و زمین فرو شدن، این جمله در خواب محنت و بلائی عظیم بود از قبل پادشاه یا قحط و بیماری بود. به همه حال زمین لرزه در خواب، عقوبت و علامت بد بود بر اهل آن دیار.
اگر بیند زمین آهسته بجنبید و یک جانب فرو رفت و یک جانب به حال خود باقی بماند، دلیل که پادشاهی به آن زمین آید و اهل آن دیار را عذاب کند و مال ایشان را به تاراج برد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
زلزله، جیرجیرک
فرهنگ گویش مازندرانی