جدول جو
جدول جو

معنی زلزاء - جستجوی لغت در جدول جو

زلزاء
(زَ)
کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: جمعوا زلزائهم، یعنی جمع کردند کار خود را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زلزال
تصویر زلزال
نودو نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، زلزله، زلزله
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
پر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). پر کردن ظرف. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شتر مادۀ کنارۀ گوش بریده. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر کنارۀ گوش بریده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تیر نیک تراشیده و درست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بز مادۀ کوهی، چرغ ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
سورۀ نود و نهمین از قرآن کریم. مکیه یا مدنیه و آن هشت آیت است پس از بینه و پیش از عادیات
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
جنبش. اسم است تزلزل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جنبش سخت. حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اسم است از ’زلزل الارض’. (از اقرب الموارد) : اذا زلزلت الارض زلزالها. (قرآن 1/99).
تو دامغ روم و از حسامت
زلزال به دامغان ببینم.
خاقانی.
- زلزال افکندن، لرزه افکندن. لرزاندن. سخت جنباندن. حرکت شدید دادن:
حسام او به جهان اندر افکند فریاد
نهیب او به زمین اندر افکند زلزال.
فرخی.
بگاه حمله به چرخ اندر افکند آشوب
بوقت پویه به خاک اندر افکند زلزال.
امیرمعزی (از آنندراج).
گرز او در قلعۀ البرز زلزال افکند
چتر او در قبۀ افلاک نقصان آورد.
خاقانی.
- زلزال فنا، لرزۀ نیستی:
زلزال فنا گر بدرد سقف جهان را
تو سد همه رخنۀ زلزال فنائی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
نیک جنبانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبانیدن. (دهار) (ترجمان القرآن). لرزانیدن و جنبانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به زلزله شود
لغت نامه دهخدا
(زی / زَ)
زیزی ̍. زازیه. زمین درشت، پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زیزاه و زیزاءه (بکسرهما) مثله. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر مرغ یا کرانۀ پر. ج، زیازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
قریۀ بزرگی از قراء بلقا و گذرگاه حجاج است و حاجیان در آنجا توقف کنند. بازار و برکۀ بزرگی هم دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زلماء
تصویر زلماء
مونث ازلم چرغ ماده، بز ماده کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
نیک جنبانیدن، لرزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیزاء
تصویر زیزاء
زمین درشت، پشته خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزاء
تصویر الزاء
سیر چرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلزال
تصویر زلزال
((زِ))
جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین