جدول جو
جدول جو

معنی زقزق - جستجوی لغت در جدول جو

زقزق
(زِ زِ)
نوعی از مورچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زقزاق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زقاق
تصویر زقاق
کوچه، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
علی بن قاسم التجیبی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به زقاق. او راست: لامیه الزقان و آن منظومه ای است در فقه مالک. رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
لئیم: ان اباک زهزق دقیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آلودن. رجوع به زرنق شود. (از دزی ج 1 ص 585)
لغت نامه دهخدا
(زُ زُ)
زغزغ و احساس ناملایم در زخم و جای سوختگی. (ناظم الاطباء). با کردن و افتادن صرف شود: از بس آب سرد بود که دستهام به زق زق افتاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زِ زِ)
آواز زاری بریده بریدۀ کودک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
راه دریا میان طنجه و جزیره خضرا به مغرب. (منتهی الارب) (آنندراج). دریای زقاق. خلیج زقاق. بحرالزقاق: و هذا الخلیج (الفاصل بین سبته و الاندلس) تسمیه اهل المغرب و اهل الاندلس الزقاق. (مروج الذهب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان و الحلل السندسیه ج 2 ص 315، 317، 319، التفهیم بیرونی چ همائی ص 169، 199 و نزهه القلوب ج 3 ص 236، 277 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آنکه بر مائده آب خورد و در دهن او طعام باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَقْ قا)
خیک فروش. (دهار). منسوب است به زق که عمل خیک فروش و خیک دوز را افاده می کند. (الانساب سمعانی). خیک ساز. خیک فروش. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
جمع واژۀ زق ّ. زقاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زق و زقاق شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع واژۀ زق ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) رجوع به زق شود
لغت نامه دهخدا
مجاز بحر (تنگه) میان طنجه و جزیرهالخضراء مقصود تنگۀ جبل الطارق است (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برهانیدن مادر، کودک را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زقزق و زقزقهًو زقزاقاً. رجوع به زقزقه شود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نوعی از مورچه. (از اقرب الموارد). رجوع به زقزق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ زَ)
هر کاری که زودتر انجام پذیرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ دَ)
لنگان رفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زقزقه
تصویر زقزقه
غد غد بانگ مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زق زق
تصویر زق زق
آواز زاری بریده بریده کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقزاق
تصویر زقزاق
مرغ باران از پرندگان، مور، تیز تک تیز رو مرد
فرهنگ لغت هوشیار
التهاب درد، زق زق
فرهنگ گویش مازندرانی