جدول جو
جدول جو

معنی زقزاق - جستجوی لغت در جدول جو

زقزاق
(تَ)
برهانیدن مادر، کودک را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زقزق و زقزقهًو زقزاقاً. رجوع به زقزقه شود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زقزاق
(زَ)
نوعی از مورچه. (از اقرب الموارد). رجوع به زقزق شود
لغت نامه دهخدا
زقزاق
مرغ باران از پرندگان، مور، تیز تک تیز رو مرد
تصویری از زقزاق
تصویر زقزاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زقاق
تصویر زقاق
کوچه، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
قومی از تاتار که در قرن هفتم هجری مطیع چنگیز شدند، نام قدیم سربازان روس که کلاه پوست بزرگ و قبای بلند می پوشیدند، سرباز ایرانی که زیر نظر روس ها تعلیم داده می شد
فرهنگ فارسی عمید
(زِ زِ)
نوعی از مورچه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زقزاق شود
لغت نامه دهخدا
(زَقْ قا)
خیک فروش. (دهار). منسوب است به زق که عمل خیک فروش و خیک دوز را افاده می کند. (الانساب سمعانی). خیک ساز. خیک فروش. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ قَ)
زن سبک رفتار. ماده شتر سبک رفتار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سبک رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
اسم است زهزقه را. (منتهی الارب) (از آنندراج). نوازش مادر بچه را و برجهانیدن و بازی کردن با وی. (ناظم الاطباء) ، سخت خندیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به زهزقه شود
لغت نامه دهخدا
(قَزْ زا)
قزاقها، شاخه ای از ترکها هستند که به زندگی شبانی تا جنگ اول جهانی ادامه میدادند. بسیاری از آنها از شهرهای ترک نشین خوارزم از جمله خیوه و بخارا فرار کرده اند و نام آنها در زبان ترکی ’بی خانمان’ و ’حادثه جو’ و ’طاغی’ معنی میدهد. آنان در قرن سیزدهم میلادی زیر فرمان چنگیزخان درآمدند و در تحت حکومت جوجی فرزند جوان وی قرار گرفتند. سپس یکی از بخشهای اردوطلائی شدند و جزء امپراطوری غربی مغول که به وسیلۀ باتو پایه گذاری شد به شمار رفتند. اردوطلائی پس از سه قرن سیادت در شرق و غرب آسیا افول کرد و در اوایل قرن شانزدهم این امپراطوری به خانان چندی تقسیم شد. ولی قزاقها در استپ های ترکستان به سر بردند و در آن هنگام به سه قسمت میشدند: اردوی کوچک، اردوی متوسط و اردوی بزرگ. اردو کوچک زمستانها را در ساحل دریای خزر و آرال میگذراندند و تابستانها به دامنه های شمالی و جنوبی قشلامیش میکردند. اردوی متوسط زمستانها در سیردریا و تابستانها در سرزمینهای قسمتهای بالای تویل و ایرتیش میگذراندند و اردوی بزرگ زمستانها را در جنوب دریاچۀ بالخاس و زمینهای هفت رودخانه میگذراندند و تابستانهادر دره های تیاشان به سر میبردند. مذهب آنان تسنن و وضع آنها طوری بود که نمیتوانستند از حکومت واحدی پیروی کنند. غذا و لباس آنها از گوسفند تأمین میگردید. و بهترین آشامیدنی آنان کومیش است که از شیر تخمیرشده به دست می آید. بین سالهای 1511 و 1523م. کاظم خان سعی در اتحاد آنها کرد و دو تن از جانشینان وی به این عمل قیام کردند. در قرن هفدهم آخرین حملۀ مغول هابه این سرزمین شروع شد و پس از آنکه حملۀ آنان دفعگردید، ابوالخیرخان از اردوی کوچک به سال 1731 میلادی به روسیه رفت. روسها در برابر تاخت وتاز قزاقها دست به ساختن قلاع نظامی زدند. این حملات ادامه داشت تا آنکه روسها آق مشهد شهر معروف قزاقها را در ساحل سیردریا به سال 1853م. اشغال کردند و قزاقها نیز کم کم به شهرنشینی خو گرفتند. اولین روزنامۀ قزاقها به سال 1910م. منتشر شد. پس از قیام اکتبر در روسیه قزاقها به صورت یکی از حکومتهای خودمختار قزاقستان تحت حکومت سویت درآمدند. و در اگوست 1925 قزاقها جزو حکومت سوسیالیستی روسیه درآمدند. (از دایرهالمعارف بریتانیکا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
راه دریا میان طنجه و جزیره خضرا به مغرب. (منتهی الارب) (آنندراج). دریای زقاق. خلیج زقاق. بحرالزقاق: و هذا الخلیج (الفاصل بین سبته و الاندلس) تسمیه اهل المغرب و اهل الاندلس الزقاق. (مروج الذهب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان و الحلل السندسیه ج 2 ص 315، 317، 319، التفهیم بیرونی چ همائی ص 169، 199 و نزهه القلوب ج 3 ص 236، 277 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آنکه بر مائده آب خورد و در دهن او طعام باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مجاز بحر (تنگه) میان طنجه و جزیرهالخضراء مقصود تنگۀ جبل الطارق است (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع واژۀ زق ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) رجوع به زق شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
جمع واژۀ زق ّ. زقاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زق و زقاق شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
علی بن قاسم التجیبی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به زقاق. او راست: لامیه الزقان و آن منظومه ای است در فقه مالک. رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زقزاقیات
تصویر زقزاقیات
مرغ بارانیان
فرهنگ لغت هوشیار
سرباز سربازسوار فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقزاق الشامی
تصویر زقزاق الشامی
ابوطیط: مرغ زیبا زیاک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
ابریشم فروش، علاقه بند، آن که کرم ابریشم را تربیت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قزاق
تصویر قزاق
((قَ زّ))
نام قومی از تاتار، نام قدیم سربازان روس
فرهنگ فارسی معین