جدول جو
جدول جو

معنی زقا - جستجوی لغت در جدول جو

زقا
(زَ)
درختی است که برگ کوچک دارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیا
تصویر زیا
(پسرانه)
زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
کوچه، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
راه دریا میان طنجه و جزیره خضرا به مغرب. (منتهی الارب) (آنندراج). دریای زقاق. خلیج زقاق. بحرالزقاق: و هذا الخلیج (الفاصل بین سبته و الاندلس) تسمیه اهل المغرب و اهل الاندلس الزقاق. (مروج الذهب، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان و الحلل السندسیه ج 2 ص 315، 317، 319، التفهیم بیرونی چ همائی ص 169، 199 و نزهه القلوب ج 3 ص 236، 277 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شهری است در شرق مصب رود نیل که بواسطۀ راه آهن به پورت سعید و قاهره ارتباط دارد و 82912 تن سکنه دارد و مرکز تجارت پنبه است. (از فرهنگ فارسی معین ج 5). ویرانه های معروف به تل بسطه در نزدیک این شهر قرار دارد که بقایای شهر باستانی بوباستیس است که مرکز پرستش الهه ای بنام باست (بسط) بوده. رجوع به دایرهالمعارف فارسی ص 1175 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ابوالحسن علی بن قاسم التجیبی مشهور به زقاق. او راست: لامیه الزقاق، منظومه ای در فقه مالک و اول آن: ثنایی علی المولی اقدم اولا. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 970)
لغت نامه دهخدا
(زُ قی ی)
منسوب به زقاق که کوچه و برزن باشد، یعنی مردم کوچه گرد و بی سر و پا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
چوزۀ کبک. قلب زعاقیق است. و واحد آن زقوع است یا نیامده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چوزه های کبک و فره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: ز ق و، بانگ کردن بوم نر. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بانگ کردن خروس و پرنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مرکّب از: ز ق ی، بانگ و فریاد یا بانگ بوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ طَ)
حب الزلم است و لغتی است بربری. (منتهی الارب) دانه ای است که آن را حب الزلم نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسم بربری حب الزلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آنکه بر مائده آب خورد و در دهن او طعام باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
علی بن قاسم التجیبی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به زقاق. او راست: لامیه الزقان و آن منظومه ای است در فقه مالک. رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
جمع واژۀ زق ّ. زقاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زق و زقاق شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
جمع واژۀ زق ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) رجوع به زق شود
لغت نامه دهخدا
مجاز بحر (تنگه) میان طنجه و جزیرهالخضراء مقصود تنگۀ جبل الطارق است (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زغال اخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این درختچه در جنگلهای ارسباران بحال وحشی موجود است. آن را در ارسباران زقال و در تهران زقال اخته می خوانند. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 260). اسم فارسی قرانیا است و آن ثمر درخت است بقدر زیتون و یاقوتی رنگ بعد از خشکی سیاه می باشد... (تحفۀ حکیم مومن). رجوع به زغال اخته و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(زُق قا)
جمع واژۀ زق ّ و زقاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَقْ قا)
خیک فروش. (دهار). منسوب است به زق که عمل خیک فروش و خیک دوز را افاده می کند. (الانساب سمعانی). خیک ساز. خیک فروش. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تنگی، شاشگرفته، تنگ، کوته بالا، گور جهمرزی جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار، بریون از بیماری ها جفت گردیدن، مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقا
تصویر حقا
قسم بحق، سوگند با خدای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زها
تصویر زها
تازگی و شکوفه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقب
تصویر زقب
راه تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقف
تصویر زقف
تردستی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقه
تصویر زقه
مرغ ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکا
تصویر زکا
جفت دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقا
تصویر تقا
پرهیزکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتا
تصویر زتا
یونانی ششمین وات در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاق
تصویر زاق
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
فرهنگ لغت هوشیار
خشک شدن باز ایستادن: اشک یا خون، جنگ انداختن، آشتی دادن از واژگان دو پهلو، بالا رفتن از نردبان، بر آمدن: رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقا
تصویر آقا
بزرگ، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
زیست پایندگی پایستن جاودانگی ماندن زیستن پایست زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع، زیستن وماندن در جهان زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقا
تصویر آقا
بان، خواجه، سرور، کدبان، کیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بقا
تصویر بقا
ماندگاری، ماندن، پایستگی، پایداری
فرهنگ واژه فارسی سره