جدول جو
جدول جو

معنی زغوف - جستجوی لغت در جدول جو

زغوف
(زُ)
جمع واژۀ زغفه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زغفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ زَ)
زغرف. (منتهی الارب) : بحر زغزف، دریای بسیارآب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَلْ لُ)
بال وا کردن کبوتر و دم کشان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقدار بسیار: بالزوف، به فراوانی. (از دزی ج 1 ص 614)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَرْرُ)
ریختن باران ابری که پوشانیده بود آسمان را. (ناظم الاطباء) ، نیزه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بسیار آب گردیدن چاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، افزونی سخن به دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج). افزون کردن به دروغ در حدیث و کلام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: زغف لنا فلان کثیراً و زغف کلاماً کثیراً، اذا کان کثیر الکلام. (اقرب الموارد). به همه معانی رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ابر آب ریخته که پوشانندۀ آسمان است، بسیاری آب چاه، زره فراخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، افزونی سخن به دروغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زَ غَ)
جمع واژۀ زغفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زغفه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ غَ)
ریزۀ هیزم، سرشاخهای درخت که نرم و سست باشد، سر گیاه رمث و عرفج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَفُ)
گریستن کودک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تقسیم کردن به عدالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَیْ یُ)
نبهره شدن سیم. (زوزنی). ناروان شدن درمها. (منتهی الارب) (آنندراج). زاف زیفاً و زیوفاً. رجوع به زیف شود. (ناظم الاطباء). ناروان شدن درهم بعلت غشی که در آن است. (از اقرب الموارد) ، ناروان گردانیدن دراهم، برجستن حائط را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مائل شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به زیف شود، خرامیدن. (زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَوْوُ)
خوار و حقیر گردیدن، قریب به مرگ شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دروغ آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). دروغ گفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هلاک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
عقبه زلوف، راه کوه دور و دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زلوج شود
لغت نامه دهخدا
(زَل ل)
سر گوسفند. (از دزی ج 1 ص 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
بحر زغرف، دریای بسیارآب. زغزف مثل آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زعزف. (اقرب الموارد). و رجوع به زعرف، زغرب و زغزف شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مهالک و جایهای هلاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شتر و گوسپند حریص شیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر و یا گوسپند حریص بر مکیدن شیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
فرومانده در سخن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به زغموم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءْ)
شتافتن شترمرغ و جز آن. تیز رفتن یا دویدن یا شروع کردن در دویدن، نیک وزیدن باد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به زف شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شترمرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ناقۀشتاب رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ماده شتر شتاب رو. یقال: ناقه زروف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شتر مادۀ سپل کشان رونده از ماندگی. و بدین معنی آید، زاحفه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ترجمه قاموس). اشتری که پای خود را بر زمین کشد در وقت رفتار. (کنزاللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زحوف
تصویر زحوف
مانده خسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغف
تصویر زغف
ریزه هیزم، سر شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهوف
تصویر زهوف
دروغ ساختن، نزدیکی مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلوف
تصویر زلوف
راه دور ماده شتر تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغاف
تصویر زغاف
دروغپرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغوم
تصویر زغوم
درمانده در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفوف
تصویر زفوف
شترمرغ، شتر تیزتک
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز تلخ و بدمزه
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار ترش
فرهنگ گویش مازندرانی