جدول جو
جدول جو

معنی زغل - جستجوی لغت در جدول جو

زغل
(زَ غَ)
دلاور. شجاع. باشهامت. (دزی ج 1 ص 594)
لغت نامه دهخدا
زغل
(تَ)
ریختن چیزی به یکبار، از دهن انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیر مادر مکیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کمیز انداختن شتر ماده دفعه دفعه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زغله شود
قلب سازی کردن و مصنوعی ساختن دراهم و فساد انداختن و معامله نامشروع با پول قلب کردن. (از دزی ج 1 ص 594)
لغت نامه دهخدا
زغل
(زَ)
تقلب و اغفال در قمار و جز آن، سنگ بزرگ و گرد دستگاه عصاری که بر گرد محور خود گردد و برای فشردن انگور و زیتون و جز آن بکار رود. (از دزی ج 1 ص 594)
لغت نامه دهخدا
زغل
پارسی تازی گشته دغل نبهرگی، ترفند کاری
تصویری از زغل
تصویر زغل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزل
تصویر غزل
(دخترانه)
شعر عاشقانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زال
تصویر زال
(پسرانه)
پیر و سفید مو، فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم پهلوان شاهنامه،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زغلول
تصویر زغلول
طفل، کودک، سبک و چابک
فرهنگ فارسی عمید
(زَ لَ جَ)
بدخلقی و تندخویی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گیاه زرد. (از دزی ج 1 ص 595)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ لَ مَ)
گمان و وهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کینه و دشمن دلی. (منتهی الارب) (آنندراج). کینه و دشمنی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ تَ / تِ)
آلالۀ وحشی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مرد سبک، کودک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: کیف زغلولک، اذا سالوه عن صغیره. ج، زغالیل. (اقرب الموارد). رجوع به زغالیل شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
سعد زغلول. رجل سیاسی معروف مصری و رئیس حزب وطن پرستان آن مملکت در بیست وپنجم صفر سنۀ 1406 هجری قمری / 23 اوت 1927 میلادی وفات یافت و گویا سن او متجاوز از هفتاد بوده است. (وفیات معاصرین محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 1- 2)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
احمد فتحی پاشا ابن الشیخ ابراهیم زغلول. ازنوابغ مصر است در قضاء. وی به سال 1279 هجری قمری در ابیان یکی از قرای مصر متولد شد. پدر و مادرش نخست او را فتح الله صبری نام نهادند، پس از آن در مدرسه نامش به احمد فتحی تغییر کرد. وی ابتدا در مدارس مصر تحصیل کرد و سپس در فرانسه به تحصیل علم حقوق پرداخت، آنگاه به قاهره بازگشت و تا پایان عمر در مشاغل مختلف خدمت کرد و در سال 1332 هجری قمری1914/ میلادی در قاهره درگذشت. او راست: المحامات فی الحقوق. شرح قانون مدنی. رساله فی التزویر. التربیهالعامه. و همچنین ترجمه های زیر از فرانسه به عربی: اصول الشرائع لبنتام. خواطر و سوانح فی الاسلام. روح الاجتماع. سرتطور الامم. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 59). و رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(مَغَ)
روزنۀ دراز وباریک در دیوار حصارهای قرون وسطی برای انداختن تیرو کشکنجیر. مزقل. سوراخهائی که در باره کنند افکندن تیر را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سوراخ که از آنجا تیر گشاد دهند دشمن را بی اینکه دشمن تواند دید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مزقل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
زغرت. زغروته. (دزی ج 1 ص 595)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَرْ رُ)
خیره کردن نظر. (از دزی ج 1 ص 595)
لغت نامه دهخدا
(زُ لَ)
دفعه از کمیز و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مقداری از کمیز و جز آن که یک دفعه ریخته می شود. (ناظم الاطباء) ، آنچه از دهن اندازی از شراب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، کون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک چیزی. یقال: ازغل لی زغله من سقائک، ای صب لی شیئا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل ’ته تار’ فرانسه دانسته که بمعنی شکل و حالت اول اقسام قورباغه، غوک، وزغ و سمندر است (شکل بچّه قورباغه قبل از دگردیسی). و همچنین بمعنی درخت چتری شکل و اسم عامیانۀ بعضی از ماهیها و غیره است. رجوع به دزی ج 1 ص 595 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغل
تصویر دغل
حیله و نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغل
تصویر آغل
لانه مرغ خانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغل
تصویر رغل
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
پیر سفید موی، شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد (مانند خرگوش راسو)، یا زال بد افعال (بد فعال) دنیا عالم. یا زال سر سفید سیه دل دنیا، شخص بی مهر و شفقت. یا زال سفید رو دنیا جهان. یا زال عقیم دنیا جهان. یا زال گوز (گوژ) پشت آسمان فلک. یا زال مستحاضه دنیا جهان. یا زال مو سیه (سیاه) دنیا جهان، چنگ (ساز معروف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبل
تصویر زبل
سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل
تصویر بغل
زیر مفصل شانه و بازوی انسان وحیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغلنته
تصویر زغلنته
آلاله از گیاهان آلاله وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
جوجه کبوتر، بچه گوسپند یا شتر، کودک ناتوان، سبک چابک طفل کودک، سبک چابک جمع زغالیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغلی
تصویر زغلی
کلاهبردار، فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغل
تصویر آغل
سرپناه، لانه مرغی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زحل
تصویر زحل
کیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شغل
تصویر شغل
پیشه، کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تاول، برآمدگی موضعی مانند آبله یا کورک
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک و ریز
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کنده
فرهنگ گویش مازندرانی