ریزه های پوست باشد که پوستین دوزان بدور اندازند. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). و آن را زغریماش نیز نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). خرده ریزهای پوست که پوستین دوزان بدور اندازند. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) ، تسمه های بریده شدۀ از پوست. (ناظم الاطباء). رجوع به زغریماش شود
ریزه های پوست باشد که پوستین دوزان بدور اندازند. (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). و آن را زغریماش نیز نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). خرده ریزهای پوست که پوستین دوزان بدور اندازند. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) ، تسمه های بریده شدۀ از پوست. (ناظم الاطباء). رجوع به زغریماش شود
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل ’ته تار’ فرانسه دانسته که بمعنی شکل و حالت اول اقسام قورباغه، غوک، وزغ و سمندر است (شکل بچّه قورباغه قبل از دگردیسی). و همچنین بمعنی درخت چتری شکل و اسم عامیانۀ بعضی از ماهیها و غیره است. رجوع به دزی ج 1 ص 595 شود
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل ’ته تار’ فرانسه دانسته که بمعنی شکل و حالت اول اقسام قورباغه، غوک، وزغ و سمندر است (شکل بچّه قورباغه قبل از دگردیسی). و همچنین بمعنی درخت چتری شکل و اسم عامیانۀ بعضی از ماهیها و غیره است. رجوع به دزی ج 1 ص 595 شود
خراش. (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). زخمی باشد که از خراشیدگی به هم رسیده باشد. (برهان قاطع). جراحت: تو کز عشق حقیقی لافی از دوست غراش سوزنی بنمای در پوست. امیرخسرو (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). در این مثال تأمل است چه شاید که خراش باشد. (فرهنگ رشیدی) ، قهر و غضب و خشم. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). خشم. (جهانگیری). خشم و تندی. (فرهنگ رشیدی) ، اندوه و غم. (برهان قاطع) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). به این معنی با سین هم آمده است و آن نیز درست است، چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند. (برهان قاطع) ، پاره های پوستین از کار افتاده است که پوستین سازها میبرند و دور می اندازند: چنان خواهم دریدن پوست اغیار رفودیگر نمیگیرد غراشش. ؟ (از فرهنگ شعوری)
خراش. (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). زخمی باشد که از خراشیدگی به هم رسیده باشد. (برهان قاطع). جراحت: تو کز عشق حقیقی لافی از دوست غراش سوزنی بنمای در پوست. امیرخسرو (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). در این مثال تأمل است چه شاید که خراش باشد. (فرهنگ رشیدی) ، قهر و غضب و خشم. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). خشم. (جهانگیری). خشم و تندی. (فرهنگ رشیدی) ، اندوه و غم. (برهان قاطع) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). به این معنی با سین هم آمده است و آن نیز درست است، چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند. (برهان قاطع) ، پاره های پوستین از کار افتاده است که پوستین سازها میبرند و دور می اندازند: چنان خواهم دریدن پوست اغیار رفودیگر نمیگیرد غراشش. ؟ (از فرهنگ شعوری)