جدول جو
جدول جو

معنی زغاله - جستجوی لغت در جدول جو

زغاله
جدا کردن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غزاله
تصویر غزاله
(دخترانه)
آهوی کوهی، آهو بره ماده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چغاله
تصویر چغاله
میوۀ نارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچۀ بز، بز کوچک، بزک، چپش، بزیچه، بزبچّه
بز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دزغاله
تصویر دزغاله
دیوار دور شهر یا قلعه، بارو، حصار، سنگر، جان پناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زباله
تصویر زباله
خار و خاشاک و خاک روبه، چیزهای دورریختنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
هر چیز کاملاًسوخته، جزغ، جزدر، جزدره، جزدو، جزر، جز، چزده، چزدره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواله
تصویر زواله
تکه و گلولۀ خمیر به اندازۀ یک قرص نان، گلولۀ گلی و مهرۀ کمان گروهه، برای مثال زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون / ز حلق مرغ به ساعت فروچکیدی خون (کسائی - لغت نامه - زواله)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
آهو برۀ ماده
کنایه از آفتاب، چتر نور، طاووس مشرق خرام، چتر زر، چراغ روز، گیتی پرور، اسطرلاب چهارم، خایه زر، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاس زر، سپر آتشین، چتر زرّین، طاووس فلک، چراغ سحر، طاووس آتش پر، چتر روز برای مثال نماز شام که زرین غزاله در پس کوه / نهفته گشت و هوا کرد عزم مشک افشان (سلمان ساوجی - ۱۶۷)
برج حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
نانی که از آرد ارزن تهیه می شد، برای مثال رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(بُ لَ / لِ)
بچۀ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). بز خردسال. بز کوچک. بزبچه. بزک. (فرهنگ فارسی معین). جلم. ربح. رباح. هلع. عناق. جدی. (منتهی الارب). بزیچه. کره بز. (یادداشت بخط دهخدا) : بزغاله گان دیدند که هرچند شیر از پستان مادر میخوردند لاغرتر می شدند. (قصص العلماء ص 171).
ماده گاو خجندی رواق
بضعیفی شده ست بزغاله.
سوزنی.
امیر اسماعیلی گیلکی که پادشاه طبس بود روزی از دروازۀ شهر بیرون آمد یکی را دید که بزغاله ای داشت و بشهر می برد. امیر گفت این بزغاله را از کجا خریده ای ؟ گفت ای امیر خانه داشتم به این بزغاله ای بفروختم. گفت سرائی به بزغاله ای دادی ؟ گفت ای امیر سال دیگر از دولت تو بمرغی بازخرم. (از عقدالعلی).
گر شب گذار داد به بزغاله روز را
تا هرچه داشت قاعده عذرا برافکند.
خاقانی.
ببزغاله گفتند بگریز گفتا
که قصاب در پی کجا میگریزم.
خاقانی.
دیده مهی بر خوان دی بزغالۀ پرزهروی
زآنجا برون آورده پی خون وی آنجا ریخته.
خاقانی.
چون ز کمان تیر شکر زخمه ریخت
زهر ز بزغالۀ خوانش گریخت.
نظامی.
من چرا بگذاشتم که بزغاله ای مرا بز گیرد. (مرزبان نامه).
در گرگ نگه مکن که بزغاله برد
یک روز نگه کن که پلنگش ببرد.
سعدی.
- امثال:
برادری بجا، بزغاله یکی هفتصد دینار.
- بزغالۀ زرین،کنایه از گوسالۀ سامری:
چند بر بزغالۀ زرین شوی صورت پرست
چند بر بزغالۀ پرزهر باشی میهمان ؟
خاقانی.
- بزغالۀ ماده، عناق. (منتهی الارب).
- بزغالۀ نر، عطعط. جدی. (منتهی الارب).
- بزغالۀ نوزاد، نحل. (یادداشت بخط دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
قلعه و شهرپناه و برج. (آنندراج). برج و حصار و دیوار دور شهر و جان پناه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ارزن گاورس، نانی که از ارزن پزند، گلوله خمیر. سرخیی که زنان بر لب مالند غازه گلگونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کغاله
تصویر کغاله
تفاله و بذوری که روغن آنها را گرفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
بچه آهو که ماده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغاله
تصویر چغاله
میوه نارس مثل بادام و زرد آلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغابه
تصویر زغابه
کرکریز مویریز
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله آرد خمیر کرده که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند، خمیر پاره های مالیده که به جهت بغرا مهیا سازند فرزدقه، گلوله ای از گل به مقدار فندقی مهره کمان گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچه بز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زباله
تصویر زباله
خار و خاشاک و خاکروبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
دنبه برشته شده، هر چیز بسیار برشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
((جِ ل))
دنبه برشته شده، هرچیز برشته شده، جزدر، جزدره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
((بُ لِ))
بچه بز، بز خردسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جغاله
تصویر جغاله
((جُ))
دسته پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغاله
تصویر چغاله
((چَ لِ))
میوه نارس مانند بادام، زردآلو و امثال آن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زباله
تصویر زباله
((زُ لِ))
آب کم، چیز اندک، در فارسی آشغال، خاکروبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زواله
تصویر زواله
((زَ لِ))
گلوله خمیر که به مقدار یک قرص نان ساخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
سرخاب، غازه، گلگونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زغاره
تصویر زغاره
ارزن، نانی که از ارزن پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غزاله
تصویر غزاله
آهو بره ماده، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زباله
تصویر زباله
آشغال
فرهنگ واژه فارسی سره
دیدن کشتن بزغاله غم و اندوه باشد دیدن بزغاله در خواب، نشانه آن است که در کسب لذتهای دنیوی افراط می کنید و احتمالاً انسانی خوش قلب را اندوهگین خواهید ساخت. یوسف نبی (ع)
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سوختن چیزی به طور کامل، دنبه ای که آب شود و قسمت های گوشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تاولی که در اثر سوختگی ایجاد شود، تاول آبدار، مایعی که
فرهنگ گویش مازندرانی
بزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی