جدول جو
جدول جو

معنی زعوری - جستجوی لغت در جدول جو

زعوری
(زَوُ)
از انتسابات اجدادی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَزْ وَ ری ی)
نسبت است به عزوره که جد ابومحمد سلیمان بن ربیع بن هشام بن عزوربن مهلهل نهدی عزوری کوفی است. وی به سال 274 ه. ق. درگذشته است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
برهنگی، (آنندراج)، برهنه بودن، لخت بودن:
معروف به بی سیمی مشهور به بی نانی
همچون الف کوفی از عوری و عریانی،
سنائی،
چو درویشی به درویشان نظر به کن که قرص خور
به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
توانایی و قدرت و طاقت و نیرو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ وَ)
پدر بطنی است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن عبدالله بن زیاد بغدادی، مکنی به ابواحمد. از محمد بن غالب تمتام و ابوبکر عبدالله بن ابی الدنیا و جعفر بن محمد... و احمد بن موسی النجار سماع دارد. ابوعمرو بن سماک و حسین بن محمد بن عبید عسکری و ابوالحسن علی بن عمر الدارقطنی از او روایت دارند. زبوری در جمادی الاّخره بسال 330 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نسبت است به زبور که نام شخصی است و یکی از اولاد او نیز با همین نسبت شهرت دارد. (از لباب الانساب سمعانی). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان کلاترزان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
زعفرانی باشد که آن به رنگ زرد است. (برهان). منسوب به زعفران. (آنندراج). به رنگ زعفران. زعفرانی. (فرهنگ فارسی معین). زرد زعفرانی رنگ. (ناظم الاطباء) :
می زعفری خور ز دست بتی
که گویی قضیبی است از خیزران.
منوچهری (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زعفرانی، زعفران و دیگر ترکیبهای زعفران شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نوعی جامه. نوعی پارچۀ ابریشمی:... و از وی (استرآباد) جامه های بسیار خیزد از ابریشم، چون مبرم و زعفوری گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 144)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ ری ی)
نوعی از تیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
خدمت. (ناظم الاطباء) :
چیست چندین آب و گل را پیروی کردن ز حرص
آب و گل خود مر ترا بسته میان زاوری.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(اَعْ وَ ی ی)
منسوب است بمعاء اعور که از روده های دقاق است
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاوری
تصویر زاوری
خدمتکاری بخدمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعور
تصویر زعور
گوجه وحشی، زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفری
تصویر زعفری
کرکمی نجوانی برنگ زعفران زعفرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخوری
تصویر زخوری
تازه به هم درپیچیده گیاه، خودپسندانه سخن
فرهنگ لغت هوشیار
اجباری، عنفاً، قسری، متنکراً
متضاد: اختیاری، دلبخواهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رسوا رسوایی
فرهنگ گویش مازندرانی