جدول جو
جدول جو

معنی زعف - جستجوی لغت در جدول جو

زعف
(تَ مَذْ ذُ)
بر جای بکشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر جای کشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جارو زدن. پاک کردن با جارو. (از دزی ج 1 ص 592). رجوع به زعافه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زعفران
تصویر زعفران
(دخترانه)
گیاهی علفی چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زعفران
تصویر زعفران
گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، جساد، قمحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زعفرانی
تصویر زعفرانی
رنگی شبیه رنگ زعفران، زرد، به رنگ زعفران، دارای زعفران مثلاً کباب زعفرانی
فرهنگ فارسی عمید
(زَ فَ کَ)
دهی از دهستان مشهد گنج افروز است که در بخش مرکزی شهرستان بابل و دوازده هزارگزی جنوب بابل واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
منسوب به زعفران. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). منسوب به زعفران. فروشندۀ زعفران. دکان زعفران فروش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به زعفران که زعفران فروش را افاده می کند. (از انساب سمعانی) ، به رنگ زعفران. زعفری. (فرهنگ فارسی معین). رنگ زرد شبیه به رنگ زعفران. (ناظم الاطباء) رنگ شده به زعفران. به رنگ زعفران. زعفری. مزعفر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز دو چیز گیرند مر مملکت را
یکی پرنیانی یک زعفرانی.
دقیقی.
می زعفرانی که چون خوردیش
رود سوی دل راست چون زعفران.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ج 2 ص 68).
جوان را عذار ارغوانی در تحمل مشاق فراق زعفرانی شد. (سندبادنامه ص 188) ، منسوب است به زعفرانیه که قریه ای است از قرای بغداد که در قسمت کلواذا واقع شده است. (ازانساب سمعانی) رجوع به زعفرانیه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
دهی از دهستان دیر است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 147 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
حسن بن محمد بن الصباح، مکنی به ابوعبدالله فقیه از اصحاب شافعی و او مانند ربیع بن سلیمان مرادی مبسوطرا از شافعی روایت کند. (از ابن الندیم) وفات او بسال 260 هجری قمری بوده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 238 و تاریخ گزیده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ نَ / نِ)
بمانند زعفران زرد. به رنگ زعفران، به صفت و خاصیت زعفران از جهت نشاطانگیزی:
نمودند کین زعفران گونه خاک
کند مرد را بی سبب خنده ناک.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
دهی از دهستان منصوری است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 490 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ نی یَ)
دهی از دهستان رباط سرپوشیده است که در بخش حومه شهرستان سبزوار و پنجاه هزارگزی خاور سبزوار واقع است و 595 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
از عالم ارغوان زار. (آنندراج). زمینی پر از زعفران. زمینی که در آن زعفران کشته باشند
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
کنایه از بسیار زرد رنگ که گوئیا به سبب وفور رنگ زرد از وی ریخته می گردد و می تواند که بمعنی اثر زعفران بخشنده باشد. (آنندراج) :
از آن میوۀ زعفران ریز شد
که چون زعفران شادی انگیز شد.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ رَ)
برنگ زعفران. زعفرانی. زردرنگ:
زعفران رنگ نماید سر سکباش ولیک
گونۀ خرمگس است آنکه ز سکبا بینند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 99)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ)
شادی آور. مطبوع. خوشبوی:
آبش ز لطافت انگبین وار
بادش ز نشاط زعفران بار.
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
وضر. (منتهی الارب). طلائی رنگ. زردرنگ. آغشته به زعفران. زعفرانی:
پدید آمد هلال از جانب کوه
بسان زعفران آلوده محجن.
منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 64)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ نُلْ حَ)
زنگ آهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زنگار آهن. زنجار آهن. زنگ آهن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زعفران، مفردات ابن البیطار، اختیارات بدیعی، تحفۀ حکیم مؤمن و الجماهر بیرونی ص 251 و 325 و ترجمه ضریر انطاکی ص 184 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ خَ دَ / دِ)
خندۀ بسیار. مأخذش گل کردن. خندۀ بی اختیار است از تماشای زعفران زار. (آنندراج) :
نی همین صبح خنک پف بر چراغم می کند
زعفرانی خندۀ خورشید داغم می کند.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَذْ ذُ)
به زعفران رنگ کردن. (زوزنی). رنگ دادن به زعفران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). رنگ زعفرانی دادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنگ کردن با زعفران، زرد شدن چون زعفران، بر روی پوشیدن لباس زعفرانی رنگ. (از دزی ایضاً 592) ، زعفران زدن طعام را. (از اقرب الموارد). به همه معانی رجوع به زعفران شود
لغت نامه دهخدا
(زَفَ نی یَ)
نام فرقه ای است که به حادث بودن کلام اﷲ قائل می باشند و گویند کلام حق غیر از خود اوست. بنابراین باید مخلوق باشد معهذا گاهی به مخلوق بودن قرآن هم قائل نمی شوند. (از انساب سمعانی). گویند کلام خدای تعالی غیر اوست و هر چیز که غیر او باشد مخلوق است و کسی که بگوید کلام خدا غیر مخلوق است، کافر است. (از تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ نی یَ)
دهی است به همدان و از آن ده است قاسم بن عبدالرحمن شیخ دار قطنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
موت ٌ مزعف، موت شتابکش. مرگ شتابکش، سیف مزعف، شمشیری که زنده نگذارد ضریبۀ خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
زعفرانی باشد که آن به رنگ زرد است. (برهان). منسوب به زعفران. (آنندراج). به رنگ زعفران. زعفرانی. (فرهنگ فارسی معین). زرد زعفرانی رنگ. (ناظم الاطباء) :
می زعفری خور ز دست بتی
که گویی قضیبی است از خیزران.
منوچهری (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زعفرانی، زعفران و دیگر ترکیبهای زعفران شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نوعی جامه. نوعی پارچۀ ابریشمی:... و از وی (استرآباد) جامه های بسیار خیزد از ابریشم، چون مبرم و زعفوری گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 144)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
بدخوی. تندمزاج. (منتهی الارب) (آنندراج). بدخوی. ج، زعافق. (از اقرب الموارد). مرد بدخوی. ج، زعافیق و در شعر زعافق نیز گفته اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ)
حسی مزعف، چاهک شورآب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چاه که آب شور دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
گیاهی است پایا و بصلی از تیره زنبقها، دارای ساقۀ زیرزمینی که از دو پیاز خارج می شوند. پیازهای آن سخت و مدور و گوشتدار و پوشیده از غشأهای نازک و قهوه ای رنگ است. از وسط پیازکه در واقع قاعده ساقۀ زیر زمینی است، ساقۀ زیرزمینی قائمی خارج می گردد و از ساقۀ زیرزمینی تعدادی برگهای باریک و دراز با رنگ سبز بیرون می آید. از وسطبرگهای مذکور ساقۀ مولد گل ظاهر می شود که در انتهابه یک یا دو و گاهی سه غنچۀ مولد گل منتهی می گردد. گلهای آن منظم و شامل لوله ای دراز، منتهی به سه گلبرگ و سه کاسبرگ به رنگ گلبرگ می باشد. گلبرگها بنفش یا گلی یا ارغوانی است. قسمت مورد استفادۀ این گیاه ناحیۀ انتهایی خامه و کلالۀ آن است که بنام زعفران خرید و فروش می شود. بوی زعفران قوی و معطر، و طعمش تلخ و کمی تند است. جساد. جادی. صفران. (فرهنگ فارسی معین). به هندی کیسراست مفرح و مقوی حواس، مصلح عفونت خلط بلغمی، مدر بول، محرک باء، مقوی جوهر روح حیوانی، جگر، احشا، آلات تنفس، مورث نشاط و ضحک و مادامی که در خانه ای باشد چلپاسه در آن خانه درنیاید. (منتهی الارب) (آنندراج). و طلا از تشبیهات اوست. گویند زعفران در خانه ای که باشد سام ابرص که نوعی از چلپاسه است در آن خانه نرود. گرم است در دویم و خشک است در اول. (برهان). عربی صحیح است. (از المعرب جوالیقی ص 173). گیاه زعفران، گیاهی است پیازدار و دارای گلهای بنفش روشن و در مناطق معتدل کاشته شود. پایین ساقۀ آن برجستگی می یابد این برجستگی همان پیاز زعفران می باشد و کلالۀ سرشاخۀ آن نارنجی رنگ مایل به سرخی و معطر است و همین رشته هاست که بنام زعفران بمصرف می رسد. (حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از تازی، گیاه بصلی از طایفۀ زنبق و دارای گلهای زرد، معطر و گل نخ های میانۀ گل آن گیاه را نیز گویند. (ناظم الاطباء). جادی. ایقهان جاد. کرکم. جادی. جاذی. ایدع. مردغوش. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رستنیی است رنگی در قاینات و کرمان بعمل می آید. زعفران قاینات درجۀ اول و زعفران کرمان در درجۀ دوم واقع است. این گیاه مصرف طبی و غیرطبی دارد.
طرز کاشتن زعفران - در خرداد ماه پیاز زعفران را از زمین بیرون می آورند و تا شهریور ماه در محلی که آفتاب نداشته باشد، نگاه می دارند. دراول شهریور پیازها را در زمینی که 25 سانتیمتر عمق شیار داشته باشد، به فاصله های ده سانتیمتر می نشانند (از اول شهریور تا نیمۀ آبان موقع زعفران است). در آذر ماه به زمین کود می دهند و شروع به آبیاری می نمایند و تا اول فروردین سال دوم سه مرتبه آبیاری کفایت می کند. از اول فروردین سال دوم تا اول مهر ماه برای زمین مزروع آب و کودی لازم نیست و فقط باید در مهر سال دوم مقداری کود و بعد آب بدان دهند، پس از آبیاری زمین را مجدداً بقسمی شیار دهند که زیانی به پیازهای کاشته شده وارد نگردد. در بیستم مهر ماه سال دوم مقدار قلیلی گل میدهد و آبیاری در این سال تا اول فروردین هر دوازده روز یک مرتبه و در سالهای بعد طرز شیار و کود و آبیاری تا ده سال مانند سال دوم است. در بعضی از زمین ها تا 15 سال هم عمل می کنند. برداشت محصول زعفران از سال چهارم تا سال دهم است و از آن به بعد محصول آن روی به نقصان می نهد. در سال پانزدهم پیازرا از زمین خارج کرده و به ترتیب نخست در زمین دیگرانتقال می دهند. برداشت محصول - چیدن گل زعفران بایدقبل از طلوع آفتاب تمام شود و در هر سال قریب بیست روز، از پانزدهم مهر تا پنجم آبان همه روزه چیدن گل زعفران در سحرگاهان شروع و پیش از برآمدن خورشید ختم می شود:
خم و خنبه پر، ز انده دل تهی
زعفران و نرگس و بید و بهی.
رودکی.
زمین سربسر کشته و خسته شد
و یا لاله و زعفران رسته شد.
فردوسی.
دوصد مرد برنا ز فرمانبران
ابا دستۀ نرگس و زعفران
همی پیش بودند تا باد و بوی
چو آید ز هر سو رساند بدوی.
فردوسی.
دگر سلۀ زعفران بد هزار
ز دیبا و از جامۀ بی شمار.
فردوسی.
تنش پرنگار از کران تا کران
چو داغ گل سرخ بر زعفران.
فردوسی.
گفت هرگز تو زعفران دیدی
یا جز از نام هیچ نشنیدی.
فرخی.
از زخمهای پنجه و از بادهای سرد
بر چون بنفشه دارد و چهره چو زعفران.
رشید وطواط.
تا بر بساط مرکز خاکی ز روی طبع
زردی ز زعفران نشود سبزی از سداب.
انوری.
زعفران گرچه بیخ در آبست
آرزومند ژالۀ سحر است.
خاقانی.
زعفران در شب شود رنگین و باز
شب به رنگ زعفران پوشیده اند.
خاقانی.
گر کسی را زعفران شادی فزاید گو فزای
چون تو با غم خو گرفتی زعفران کس مخور.
خاقانی.
بر امید زعفران کو قوت دل بردهد
معصفر خوردن به سکبا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
گل دو روی به یک روی با تو دعوی کرد
دگر رخش ز خجالت به زعفران ماند.
سعدی.
... معروف است. بسیار جاها بود، اما بهترینش کهستانیست و بادغیسی و از آن هرچه با سرخی زند بهتر بود. (نزهه القلوب). این شخص قدر و قیمت آن نداند چون زعفران به نزدیک درازگوش. (تاریخ جهانگشا).
- زعفران ابیض، زعفران سفید. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زعفران سفید شود.
- زعفران باغی، زعفران زرد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زعفران زرد شود.
- زعفران چمنی، زعفران بر دو گونه باشد: زعفران چمنی و زعفران غیر چمنی. زعفران چمنی بهتر باشد. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زعفران زرد، گونه ای زعفران دارای گل های زرد و کلالۀ زردرنگ و آن به عنوان گل زینتی کاشته می شود. زعفران اصفر. زعفران طلائی. زعفران باغی. (فرهنگ فارسی معین).
- زعفران سفید، گونه ای زعفران گل که دارای گلهای زینتی است. زعفران ابیض. زعفران رومی. (فرهنگ فارسی معین).
- زعفران طلایی، زعفران زرد. (فرهنگ فارسی معین).
- زعفران گل، گونه ای زعفران که جزو گلهای زینتی زیباست و گلهای رقمهای متعددش سفید، قرمز، زرد، خاکستری و زرد متمایل به سبز می باشد. (فرهنگ فارسی معین) رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 285، تحفۀ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، کارآموزی داروسازی ص 195، ترجمه صیدنه و جغرافیای اقتصادی مسعود کیهان 19 شود.
، صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی آن را از عطرها شمرده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در ابیات زیر از فردوسی نیز در شمار عطرها آمده است:
همه یال اسب از کران تا کران
براندوده مشک ومی و زعفران.
فردوسی.
بفرمودتا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند.
فردوسی.
نشسته بهر جای رامشگران
گلاب و می و مشک با زعفران.
فردوسی.
، زردی زرد. به رنگ زعفران شبیه به زعفران:
چو سرو دلاّرای گردد به خم
خروشان شود نرگسان دژم
همان چهرۀارغوان، زعفران
سبک مردم شاد گردد گران.
فردوسی.
از زعفران چهره مگر نشره ای کنم
کآبستنی به بخت سترون درآورم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 240).
، زنگ آهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، زعافر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زعفران الحدید شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است دارای گلهای زرد خوشبو شبیه گل لاله عباسی که تارهای نازک زرد رنگ میان آن قرار دارد و زغفران معروف عبارت از همان تارها ست، زعفران بیشتر برای رنگ کردن و معطر ساختن خوراکها بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفران الجبل
تصویر زعفران الجبل
زریر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
زنگاهن زعفران الحدید اکسید فریک آبداراست مه در اصطلاح کانی شناسی آن را هماتیت مینامند. و گاهی این نام به اکسید فریک خشک یا الیژسیت هم اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفران دشتی
تصویر زعفران دشتی
اندر هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفرانی
تصویر زعفرانی
نجوانی کرکمی منسوب به زعفران، برنگ زعفران: زعفری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفره
تصویر زعفره
کرکمی کردن کرکم زدن به خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفری
تصویر زعفری
کرکمی نجوانی برنگ زعفران زعفرانی
فرهنگ لغت هوشیار
((زَ فَ))
گیاهی است پایا از تیره زنبقی ها با برگ های دراز و سبز و گل های زرد یا سرخ خوش بو که تارهای نازک زرد رنگ در میان آن قرار دارد
فرهنگ فارسی معین