- زعج (اِ تِ)
بی آرام کردن و از جای برکندن آن را، راندن و بانگ برزدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن چیزی را از دست کسی: زعجه من یده، برآورد چیزی را از دست او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
قرار دادن. فشردن چیزی در جایی دیگر، فروکردن میخی، با شتاب رفتن یا با شتاب فرار کردن. (از دزی ج 1 ص 591). رجوع به دزی شود
قرار دادن. فشردن چیزی در جایی دیگر، فروکردن میخی، با شتاب رفتن یا با شتاب فرار کردن. (از دزی ج 1 ص 591). رجوع به دزی شود
