جدول جو
جدول جو

معنی زشترویی - جستجوی لغت در جدول جو

زشترویی
(زِ)
زشت روئی. بدشکلی و بدرویی. (ناظم الاطباء). قباحت منظر. بدگلی. مقابل خوشگلی و وجاهت. (فرهنگ فارسی معین) :
تو گویی تا قیامت زشت رویی
بر او ختم است و بر یوسف نکویی.
سعدی (گلستان).
رجوع به مادۀ قبل، زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
بدرویی، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت خویی
تصویر زشت خویی
بدخویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردرویی
تصویر زردرویی
زردی رنگ چهره، کنایه از شرمندگی
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
بدخویی. کج خلقی. (ناظم الاطباء). عمل زشت خوی: معاسره، زشت خویی کردن. (منتهی الارب).
تو از زشت خویی نگفتی ورا.
بر آتش زدی جان و دیده مرا.
فردوسی.
که سگ با همه زشت خویی چو مرد
مر او را به دوزخ نخواهندبرد.
سعدی (بوستان).
اگر زشت خویی بود در سرشت
نبیند ز طاووس جز پای زشت.
سعدی (بوستان).
تندی و بدی و زشت خویی
چندانکه همی کنی نکویی.
سعدی.
رجوع به زشت خو و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
زشت رو. بدروی. بدشکل. (از ناظم الاطباء). آنکه دارای چهرۀ زشت باشد. زشت صورت. (از فرهنگ فارسی معین). قمهد. دمامه. طنفس. مشوّه. دمیم. زکازک. (منتهی الارب) :
بدو گفت سیندخت کای زشت روی
سخن بشنو و پاسخش را بگوی.
فردوسی.
زآنکه با زشت روی دیبه و خز
گرچه خوبست خوب ننماید.
ناصرخسرو.
برآشفته شد شاه از آن زشت روی
چو تیغ از تنش سر برآورد موی.
نظامی.
فقیهی دختری داشت به غایت زشت روی.
(گلستان).
نه از جور مردم رهد زشت روی
نه شاهد ز نامردم زشتگوی.
سعدی (بوستان).
دختری زشت روی و بدخو داشت
کز همه چیز جامه نیکو داشت.
سعدی.
گر تو را حق آفریده زشت رو
تو مشو هم زشت رو هم زشت خو.
مولوی.
رجوع به مادۀ بعد، زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زردروئی. زردی صورت و پریدگی رنگ آن. (فرهنگ فارسی معین) :
زردرویی زر از قرین بد است
ورنه سرخ است تا قرین خود است.
سنائی.
شمع زرد است از نهیب سر منم هم زرد لیک
زردرویی نز نهیب سر نشان آورده ام.
خاقانی.
، خجالت. انفعال. (آنندراج). خجالت. شرمندگی. (ناظم الاطباء). شرمندگی. خجالت. انفعال. (فرهنگ فارسی معین). شرمساری. خجلت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شراب از پی سرخ رویی خورند
وز او عاقبت زردرویی برند.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
قباحت منظر بدگلی مقابل خوشگلی و وجاهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردرویی
تصویر زردرویی
شرمندگی، خجالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
تبدو قبيحا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
Nastiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
méchanceté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زیر آب رفتن مرغابی، طغیان آب رودخانه، پریدن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
gemeenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
দুষ্টতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
злость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
Gemeinheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
злість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
złość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
邪恶
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
maldade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
cattiveria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
بدصورتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
क्रूरता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
ความชั่วร้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
uovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
çirkinlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
못됨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
不快
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
maldad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
keburukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
רשעות
دیکشنری فارسی به عبری