جدول جو
جدول جو

معنی زش - جستجوی لغت در جدول جو

زش
از او، چه مثلاً زش آن و زش این، چه از او
تصویری از زش
تصویر زش
فرهنگ فارسی عمید
زش
(زُ)
نم. ژاله. شبنم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زش
(زَ)
هزوارش ’زیش’، ’زیش’، پهلوی ’ایش’ به معنی چه از او، به او. (حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی چه باشد، چنانکه زش بگویم یعنی چه بگویم و زش آن وزش این، یعنی چه آن و چه این. (برهان). چه. (صحاح الفرس) (فرهنگ رشیدی) (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 221) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). چه. و زش بگویم یعنی چه بگویم. (از ناظم الاطباء) :
زش از او پاسخ دهم اندر نهان
زش بپنداری میان مردمان.
رودکی (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 221)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
بدنامی، رسوایی، بی آبرویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت سیرت
تصویر زشت سیرت
بدسیرت، بدکار، بدخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت خویی
تصویر زشت خویی
بدخویی، بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت کار
تصویر زشت کار
بدکار، بدکردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
بدرویی، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت گو
تصویر زشت گو
بدگو، بدزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت خو
تصویر زشت خو
بدخو، بدخلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشتار
تصویر زشتار
بدگو، گستاخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت یاد
تصویر زشت یاد
بدگویی پشت سر کسی، سخن زشتی که دربارۀ کسی گفته می شود، غیبت، برای مثال به تو بازگردد غم عاشقی / نگارا مکن این همه زشت یاد (رودکی - ۵۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت و زیبا
تصویر زشت و زیبا
در ادبیات در فن بدیع شعری که یک مصراع آن مدح و مصراع دیگرش ذم باشد، برای مثال زلف است این که بر رخ چون گل فکنده ای / یا دسته یوشنی است که بر پل فکنده ای ی پوشیده ای تو آن تن سیمین به پیرهن / یا یک تغار ماست بر آن جل فکنده ای، تحویل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت صورت
تصویر زشت صورت
زشت رو، دارای چهرۀ زشت، زشت صورت، بدرو، بدگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت رو
تصویر زشت رو
دارای چهرۀ زشت، زشت صورت، بدرو، بدگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت
تصویر زشت
مقابل زیبا، بدگل، بدنما، ناپسند
زشت و زیبا: در ادبیات در فن بدیع شعری که یک مصراع آن مدح و مصراع دیگرش ذم باشد برای مثال زلف است این که بر رخ چون گل فکنده ای / یا دسته یوشنی است که بر پل فکنده ای ی پوشیده ای تو آن تن سیمین به پیرهن / یا یک تغار ماست بر آن جل فکنده ای، تحویل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت نام
تصویر زشت نام
بدنام، رسوا، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زشت
تصویر زشت
بد شکل، بدگل، ناهموار، زبون، درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
بد گلی بد منظری مقابل زیبایی جمال، بدی ناپسندی قبح: (زشتی این عمل بر کسی پوشیده نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشتخو
تصویر زشتخو
بدخو و کج خلق، بد اخلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت یاد کردن
تصویر زشت یاد کردن
پشت سر کسی بد گفتن غیبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت یاد
تصویر زشت یاد
گفتار بد درباره کسی غیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت نامی
تصویر زشت نامی
به بدی و زشتی مشهور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت گو
تصویر زشت گو
بد زبان، بدگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت صورت
تصویر زشت صورت
آنکه دارای چهره ای زشت باشد زشت صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت سیرت
تصویر زشت سیرت
بدخو، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت رویی
تصویر زشت رویی
قباحت منظر بدگلی مقابل خوشگلی و وجاهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زشت
تصویر زشت
((زِ شْ))
بدنما، بدگل، ناپسند، قبیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زشت یاد
تصویر زشت یاد
((زِ))
گفتار بد درباره کسی، غیبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
بدمنظری، ناپسندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زشت انگاری
تصویر زشت انگاری
تقبیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
کراهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زشتی
تصویر زشتی
Hideousness, Vile
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زشت و غیرطبیعی
تصویر زشت و غیرطبیعی
Grotesque
دیکشنری فارسی به انگلیسی