جدول جو
جدول جو

معنی زز - جستجوی لغت در جدول جو

زز(تَ مَخْ خی)
سیلی زدن. (منتهی الارب) : ززه ززا از باب نصر، سیلی زد او را و بر پشت گردن وی زد. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 590 و 591 شود
لغت نامه دهخدا
زز
درد استخوان، سوزش و درد آمدن دندان در اثر تماس با آب بسیار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعزز
تصویر متعزز
عزیز، گرامی، ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقزز
تصویر تقزز
پاک شدن از چرک و هر نوع آلودگی، پاک بودن از آلایش و آلودگی، پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساززن
تصویر ساززن
کسی که ساز می زند، نوازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعزز
تصویر تعزز
عزیز شدن، گرامی شدن، ارجمند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معزز
تصویر معزز
عزت داده شده، گرامی، ارجمند، بزرگوار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ زُ)
دهی از دهستان بروبرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد و هشت هزارگزی خاور الیگودرز واقع است و 710 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ تِ)
به لغت زند و پازند مرغ خانگی را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). هزوارش مرغ وماکیان... است که ’تنکوریا، تنگوریاریا’ خوانده اند. (حاشیۀبرهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
پاپ از سال 417- 418م. او پلاژیانیسم را محکوم کرد. عید 26 دسامبر به او منسوب است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وززده
تصویر وززده
خمیر جوش آمده و بسیار ترش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزز
تصویر معزز
توانا کرده شده، ارجمند گردانیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهزز
تصویر تهزز
جنبیدن آرام
فرهنگ لغت هوشیار
ارجمند، کمیاب، ارزنده گرانبها، پایدار استوار گرامی ارجمند: ... از سایر امرا متعزز و ممتاز قولش نزد همگان حجت و با برگ و ساز بود، نادر کمیاب، پربها قیمتی، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوززن
تصویر گوززن
آنکه گوز دهد گوزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گززدن
تصویر گززدن
پیمودن به گز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وززدن
تصویر وززدن
پوش شدن و مانند نمد شدن مو، داشتن چین و شکنهای بسیار ریز و در هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتزز
تصویر محتزز
برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقززات
تصویر تقززات
جمع تقزز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقزز
تصویر تقزز
پرهیزگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزز
تصویر حزز
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باززدن
تصویر باززدن
راندن، دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باززدودن
تصویر باززدودن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحزز
تصویر تحزز
پاره پاره شدن، بریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزز
تصویر تعزز
ارجمندی، کمیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقزز
تصویر تقزز
((تَ قَ زُّ))
پرهیزگار شدن، کناره کردن از گناه، رمیده شدن طبع از چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهزز
تصویر تهزز
((تَ هَ زُّ))
به جنبش درآوردن، جنبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعزز
تصویر متعزز
((مُ تَ عَ زِّ))
عزیز، ارجمند، قیمتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرباززد
تصویر سرباززد
اباکرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرباززنی
تصویر سرباززنی
استنکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
درد گرفتن استخوان
فرهنگ گویش مازندرانی
زنبور عسل، زنبور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
زوزه، صدای سگ و شغال در اثر گرسنگی و درد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زوزه کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی