جدول جو
جدول جو

معنی زریقان - جستجوی لغت در جدول جو

زریقان
(زَ)
طمعکار. حریص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریگان
تصویر دریگان
یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرقان
تصویر زبرقان
هلال ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرفشان
تصویر زرفشان
زرافشان، ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، آنکه سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
ترنیان، سبد بزرگی که از ترکه های درخت می بافند، تریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریجان
تصویر دریجان
دریگان، یک سوم هر برج
فرهنگ فارسی عمید
(تَ مَخْ خُ)
زری. زرایه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زرایه و زری شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گله دار است که در بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع است و 192 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، رجوع به زیغان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
یکی از بخش های چهارگانه شهرستان شیراز است که در شمال خاوری این شهرستان قرار دارد. شمال آن به شهرستان آباده، جنوب آن ببخش سروستان، باختر آن به بخش اردکان، خاور آن به بخش نی ریز وشهرستان فسا محدود است. این بخش از هشت دهستان بنامهای: حومه مرودشت، کربال، خضرک، کمین مشهد مرغاب، سرپنیران و توابع ارسنجان تشکیل یافته و مرکز آن زرقان و مجموع قرای آن 233 است و جمعاً 79000 تن سکنه دارد و شوسۀ شیراز به اصفهان از وسط آن می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به مادۀ بعد شود
دهستان حومه بخش زرقان شهرستان شیراز است. این دهستان از نه آبادی تشکیل یافته و در حدود 8700 تن سکنه دارد و قرای مهم آن عبارتند از: لپوئی، مرگلو، دودج زرقان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تثنیۀ فریق درحالت رفع. فریقین، دو طرف. رجوع به فریقین شود
لغت نامه دهخدا
نام ماهی است از ماههای ملکی، (برهان)، در برهان لفظاً و معناً غلط است، زبرقان با باء موحده صحیح است بمعنی ماه یعنی قمر و عربی است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، صاحب جهانگیری گفته نامی است از نامهای ماه و این بیت را از ملامظهر شاهد آورده:
آسمان درگاه دستوری که سر بر آستانش
هفت اختر از زحل تا زیرقان آورده است،
در برهان گوید نام ماهی است از ماههای ملکی و هر دو خطا کرده اند، اولاً زیرقان بکسر نیست، دوم به یای نیست و نامی از نامهای ماه نیست و ماه ملکی نیست، زبرقان به زای مکسور به بای ابجد زده است و بمعنی قمر است و آن نیز عربی است و پارسی نیست و قال صاحب القاموس: الزبرقان بالکسر، القمر، (انجمن آرا) (آنندراج)، از صاحب برهان در بیان این لغت بدو وجه سهو واقع شد: اول اینکه زبرقان در قاموس با بای ابجد موجود است و در اینجا با یای حطی نوشته، دوم اینکه در بیان معنی گفته که نام ماهی است ازماههای ملکی، حال آنکه صاحب قاموس گفته: الزبرقان بالکسر، القمر، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به زبرقان شود
لغت نامه دهخدا
مکانی بر راه بلخ به غزنین: پس لشکر از راه درۀ زیرقان و غوروند بکشیدند و بیرون آمدند و سه روز مقام کردند با نشاط شراب و شکار به دشت حورانه، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246 و چ فیاض ص 247)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است به بغداد، (منتهی الارب). قریه ای میان حله و بغداد در غربی ایوان کسری ̍ که فرات مغرب و دجله مشرق آن را آبیاری کند. رجوع به یادگار زریران شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مزدیسنا شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است جزء دهستان کوهپایه بخش نوبران شهرستان ساوه در بیست و هشت هزارگزی شمال باختر نوبران و پانزده هزارگزی راه عمومی. کوهستان و سردسیر و دارای 605 تن سکنۀ شیعه، فارسی است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، بنشن، عسل، لبنیات، بادام، انگور، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
گیاهی است. مستوفی گوید:گلش مانند معصفر است، پخته بر افعی گزیده نهند، درد ساکن کند و زهر برآورد. نزهه القلوب خطی در تحت عنوان ’الادویه’ گوید قرطم بری است. رجوع به طریفان شود
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
ترید از شیر و زیت ساخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تریدی که از شیر و روغن زیتون ترتیب دهند. (ناظم الاطباء) ، جانوری است کوچک مانند گربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرفشان
تصویر زرفشان
بخشنده زر، نثار کننده جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریقاء
تصویر زریقاء
ترید، زه پرورده (زه زیتون گویش گیلکی) زه ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
طبق پهن چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزریقات
تصویر تزریقات
جمع تزریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرفقان
تصویر حرفقان
رومی مرگ موش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریدان
تصویر جریدان
دو روز، دو ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریهقان
تصویر ریهقان
از پارسی دلهگان کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقان
تصویر زرقان
پارسی تازی گشته زرکان روستایی در شش فرسنگی شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبرقان
تصویر زبرقان
ماه شب چهارده، کم ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایمان
تصویر زایمان
عمل زاییدن وضع حمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیقان
تصویر رقیقان
دو سوراخ بینی، دو خایه، دو رگ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریقون
تصویر زریقون
شنجرف مصنوعی سریقون
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
صور و اشکال فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایمان
تصویر زایمان
زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرفشان
تصویر زرفشان
((زَ فِ))
زرافشان، روز نهم از ماه های ملکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترینان
تصویر ترینان
طبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زایمان
تصویر زایمان
وضع حمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رفیقان
تصویر رفیقان
دوستان
فرهنگ واژه فارسی سره