جدول جو
جدول جو

معنی زرگیا - جستجوی لغت در جدول جو

زرگیا
(زَ)
گیاهی است چون زر، در هندوستان روید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 19). نام رستنیی که برنگ زرد باشد. (آنندراج). گیاهی هندی و طلایی رنگ. (ناظم الاطباء). زرگیاه. قارچهای ذره بینی به رنگ زرد که بر سنگ و آجر و پوست درخت و دیگر چیزها روید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز کافور و ز عود بد هر درخت
همه زرگیا رسته بر سنگ سخت.
اسدی (لغت فرس چ اقبال ص 19)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرحیا
تصویر زرحیا
(پسرانه)
آنکه خداوند باعث وجود او شد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زهرگیا
تصویر زهرگیا
گیاه زهردار، گیاه سمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگیا
تصویر پرگیا
زمینی که گیاه فراوان در آن روییده
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
گیاه ناک:
یکی کوهش آمد بره پرگیا
بدو اندرون چشمه و آسیا.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
کسی که خداوند باعث وجود او شد، . اول:کاهنی بود از نسل العازار. اول تواریخ 6:6 و 51 و کتاب عزرا 7:3. دوم: مردی که پسرانش از بابل با عزرا مراجعت نمودند. کتاب عزرا 8:4. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان). هر گیاه زهردار که کشنده باشد. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری). هر گیاهی که سمی باشد و خوردن آن مورث هلاکت گردد. (ناظم الاطباء) :
زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی
برفق مهرگیا هرچه هست زهرگیاش.
سنائی.
جان افعی زده را نسخۀ تریاق دهد
نطق جان پرور تو بر ورق زهرگیا.
سوزنی (از جهانگیری).
ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید
نوشداروطلب از زهرگیائید همه.
خاقانی.
ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا
در چشمۀ حیوان ورق زهرگیایی.
خاقانی.
گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی
گفت من آتش اجل زهرگیای مملکت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا