معنی زرگل - جستجوی لغت در جدول جو
زرگل
(دخترانه)
زرین گل
ادامه...
زرین گل
تصویر زرگل
فرهنگ نامهای ایرانی
زرگل
گاو زرد رنگ
ادامه...
گاو زرد رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر ترگل
ترگل
(دخترانه)
گل تازه و شاداب
ادامه...
گل تازه و شاداب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر درگل
درگل
(دخترانه)
در (عربی) + گل (فارسی) مروارید گلها
ادامه...
در (عربی) + گل (فارسی) مروارید گلها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر پرگل
پرگل
(دخترانه)
(به ضم پ) دارای گلهای زیاد، پر از گل، (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
ادامه...
(به ضم پ) دارای گلهای زیاد، پر از گل، (به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر سرگل
سرگل
(دخترانه)
اولین گل، بهترین از هر چیز
ادامه...
اولین گل، بهترین از هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر فرگل
فرگل
(دخترانه)
دارای شکوه و زیبایی گل
ادامه...
دارای شکوه و زیبایی گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر پرگل
پرگل
پُرگِل
جایی که گل بسیار در آن باشد، آنچه آلوده به گل شده باشد
ادامه...
جایی که گِل بسیار در آن باشد، آنچه آلوده به گِل شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زرگر
زرگر
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
ادامه...
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زنگل
زنگل
زَنگُل
زنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله، ژنگدان
ادامه...
زَنگوله، زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند
زَنگُله، زَنگدان، زَنگُلیچه، ژَنگُله، ژَنگدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پرگل
پرگل
پُرگُل
گیاه یا درخت که گل بسیار داشته باشد مثلاً باغ پرگل، درخت پرگل
ادامه...
گیاه یا درخت که گُل بسیار داشته باشد مثلاً باغ پُرگُل، درخت پُرگُل
فرهنگ فارسی عمید
تصویر زرگن
زرگن
همیشک
ادامه...
همیشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر زرگر
زرگر
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
ادامه...
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر زنگل
زنگل
زنگ درای جلاجل زمگوله
ادامه...
زنگ درای جلاجل زمگوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سرگل
سرگل
گویی که کودکان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند
ادامه...
گویی که کودکان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر زنگل
زنگل
((زَ گُ))
زنگوله، زنگ های کوچک که به گردن چهارپایان آویزند، زنگل، ژنگدان
ادامه...
زنگوله، زنگ های کوچک که به گردن چهارپایان آویزند، زنگل، ژنگدان
فرهنگ فارسی معین
تصویر زرگر
زرگر
((زَ گَ))
سازنده زیورآلات طلایی
ادامه...
سازنده زیورآلات طلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویر زرگر
زرگر
طلافروش
ادامه...
طلافروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
Flashy
ادامه...
Flashy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
voyant
ادامه...
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زرگله
نام گاوی که رنگ آن زرد باشد
ادامه...
نام گاوی که رنگ آن زرد باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
派手な
ادامه...
派手な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
צעקני
ادامه...
צעקני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
mencolok
ادامه...
mencolok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
चमकदार
ادامه...
चमकदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
opzichtig
ادامه...
opzichtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
chamativo
ادامه...
chamativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
llamativo
ادامه...
llamativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
vistoso
ادامه...
vistoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
浮夸的
ادامه...
浮夸的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
krzykliwy
ادامه...
krzykliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
показний
ادامه...
показний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
auffällig
ادامه...
auffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
броский
ادامه...
броский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر زرگر
زرگر
زَرگَر
화려한
ادامه...
화려한
دیکشنری فارسی به کره ای