معنی زرکشی - جستجوی لغت در جدول جو

زرکشی

لغت نامه دهخدا

سرخ تیره، به رنگ زرشک

گردن کشی، نافرمانی، یاغی گری، رسیدگی و بازرسی
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن

فرهنگ فارسی عمید

زرشکی

(زِ رِ)

برنگ زرشک. سرخ تیره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)

لغت نامه دهخدا

زرخشی

(زَ رَ)

منسوب است به زرخش که از قرای بخارا است. (از الانساب سمعانی)

لغت نامه دهخدا

زرکشه

(زَ کَ شَ)

گهوارۀ طلاکوب. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

سرکشی

بازرسی

فرهنگ لغت هوشیار

زرشکی

برنگ زرشک

فرهنگ لغت هوشیار

سرکشی

نافرمانی، بازرسی، رسیدگی

فرهنگ فارسی معین

زرشکی

به رنگ زرشک (سرخ متمایل به کبود)

فرهنگ فارسی معین

سرکشی

عصیان، تمرد

فرهنگ واژه فارسی سره

درکشی

جلب توجه

فرهنگ واژه فارسی سره

سرکشی

التّمرّد

دیکشنری فارسی به عربی

سرکشی

Rebelliousness, Waywardness

دیکشنری فارسی به انگلیسی

سرکشی

rébellion, indiscipline

دیکشنری فارسی به فرانسوی

سرکشی

反抗 , わがまま

دیکشنری فارسی به ژاپنی

سرکشی

سرکشی، نافرمانی

دیکشنری اردو به فارسی

سرکشی

بغاوت , سرکشی

دیکشنری فارسی به اردو

سرکشی

বিদ্রোহ , একগুঁয়েমি

دیکشنری فارسی به بنگالی

سرکشی

การกบฏ , ความดื้อรั้น

دیکشنری فارسی به تایلندی

سرکشی

uasi, ukaidi

دیکشنری فارسی به سواحیلی

سرکشی

isyankârlık, dikbaşlılık

دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

سرکشی

बगावत , हठ

دیکشنری فارسی به هندی

سرکشی

מרד , עַקְשָׁנוּת

دیکشنری فارسی به عبری

سرکشی

반란 , 고집스러움

دیکشنری فارسی به کره ای

سرکشی

pemberontakan, keras kepala

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

سرکشی

rebellie, eigenzinnigheid

دیکشنری فارسی به هلندی

سرکشی

ribellione, caparbietà

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

سرکشی

rebeldia, obstinação

دیکشنری فارسی به پرتغالی

سرکشی

叛逆 , 任性

دیکشنری فارسی به چینی

سرکشی

buntowniczość, krnąbrność

دیکشنری فارسی به لهستانی

سرکشی

бунтарство , норовистість

دیکشنری فارسی به اوکراینی

سرکشی

Rebellion, Eigensinn

دیکشنری فارسی به آلمانی

سرکشی

мятежность , своенравие

دیکشنری فارسی به روسی

سرکشی

rebeldía

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

معنی زرکشی - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما