جدول جو
جدول جو

معنی زرکشه - جستجوی لغت در جدول جو

زرکشه
(زَ کَ شَ)
گهوارۀ طلاکوب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرکش
تصویر زرکش
کسی که پیشه اش کشیدن تارهای زر به جامه یا پارچه است، زرکشیده، پارچه ای که تارهای زر در آن به کار رفته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زَ کَ شَ)
تأنیث مزرکش. زربفت: و عشر خلع من ثیاب السلطان مزرکشه و أحدها مرصع بالجوهر. (ابن بطوطه از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام کوهی است در میان دریای عمان. چون کشتی بدانجا رسد اکثر و اغلب آن است که بشکند و غرق شود. (برهان) (از جهانگیری) (آنندراج). کوهی در میان دریای عمان که برای کشتی ها خطرناک است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
محمد بن عبدالله بن بهادر زرکشی فقیه شافعی. وی در اصل ترک بود ولی در مصر متولد شد و وفات یافت 745- 794 هجری قمری). تصانیف فراوانی در فنون دارد، از آن جمله است: الدیباج فی توضیح المنهاج، مجموعه، المنثور. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 933). رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
دهی از دهستان میان ولایت است که در بخش حومه شهرستان مشهد واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
پارچه ای که تارهای زر در آن بکار رفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرکش
تصویر زرکش
((زَ کَ یا کِ))
آن که تارهای زر به پارچه کشد
فرهنگ فارسی معین