جدول جو
جدول جو

معنی زرنیلج - جستجوی لغت در جدول جو

زرنیلج
(زَ لَ)
ریباس است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). معرب زرنیله. (فرهنگ فارسی معین). مأخوذ از زرنیلۀ فارسی و بمعنی آن. (ناظم الاطباء). رجوع به زرنیله شود
لغت نامه دهخدا
زرنیلج
پارسی تازی گشته زرنیله ریواس از گیاهان ریواس
تصویری از زرنیلج
تصویر زرنیلج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرنیله
تصویر زرنیله
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، ریواج، ریباس، رواس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنج
تصویر زرنج
زنج، مادۀ چسبناکی که از تنه و شاخۀ بعضی درختان میوه دار می تراود و سفت می شود، انگم، صمغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنیخ
تصویر زرنیخ
جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک به رنگ سرخ، زرد یا سفید که در طب و صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
عصارۀ نیل. (منتهی الارب). مأخوذ از نیلۀ فارسی و به معنای آن. (ناظم الاطباء). معرب نیله که به نیل مشهور است و بدان چیزها رنگ کنند. (برهان قاطع) ، ثوب نیلج، جامۀ نیلی. (از مهذب الاسماء). جامۀ نیله. (منتهی الارب) ، نیلنج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
معرب زرنگ. (فرهنگ فارسی معین). زرنگ. (فرهنگ رشیدی). زرنگ، قصبۀ سیستان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرنگ و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(زِ رِ)
نوعی از صمغ درخت باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صمغ باشد. (جهانگیری) :
بکوه دگر بود گاه فراخ
فرازش که سخت و بن دیولاخ.
ز بالا دو چنبر ازین سنگ سخت
برون تاختی چون زرنج از درخت.
اسدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
مخفف زرنیخ است و آن جوهری باشد کانی و آن بر دو نوع است احمر و اصغر. احمر را اهل صنعت کیمیا بکار برند و اصفر را استادان نقاش. (برهان) (آنندراج). مخفف زرنیخ. (فرهنگ رشیدی). زرنیخ. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به زرنیخ شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
نام دوایی که به هندی هرتال گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). و آن پنج قسم است: زرد، سرخ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است. (آنندراج). زرنیق. هرتال و جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک. (ناظم الاطباء). سنگی است به فارسی و بهندی آن را هرتال گویند و آن پنج قسم است: زرد، سرخ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است. (منتهی الارب). سنگی که به رنگهای مختلف است و چون با آهک آمیزند جهت ستردن موی بکار آید و این معرب زرنۀ فارسی است. (از اقرب الموارد).... هوبشمان احتمال داده هم ریشه ’زر’ (طلا) باشد. ارمنی ’زریک’ (زرنیخ) ، پهلوی ’زریک’ از ’زرنیک’، اوستا زرنیه بجای ’زرنیه’ (طلائی زرین) بعضی آنرا مأخوذ از ارسنیکون یونانی دانسته اند... در فارسی زرنی، زرنه، زرنیق هم آمده، ماده ای است سخت دارای حرارت معمول، رنگش ابرش براق... (حاشیۀ برهان چ معین). زرنیق مساوی زرنی. پهلوی ’زرنیک’ هم ریشه زریا، یونانی ارسنیکون... جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگردو ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است زرنیخ زرد... زرنیخ قرمز... (از فرهنگ فارسی معین). ارسانیقوس. سم الفار. مرگ موش. شک. هاکول. حرفقان. تراب هالک. این کلمه با ارسنیکوس یونانی از یک اصل است و شاید یونانی آن نیز از زرنیخ فارسی مأخوذ است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اندر کوههای وی... داروهاست که از کوه خیزد، چون: ناک، زرنیخ، گوگرد و نوشادر. (حدود العالم).
فرمان بر آهک کن و زرنیخ و براندای
بر روی و برون آر همه رویت از اورت.
لبیبی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تا وقت خزان زرد بود باغ چو زرنیخ
تا وقت صبا سبز بود باغ چو زنگار.
فرخی.
تا باد خزان زرد کند باغ چو زرنیخ
چونانکه صبا سبز کند دشت چو زنگار.
فرخی.
به دمهای سنجاب نقاش آبان
به زرنیخ تصویر بستان نماید.
خاقانی.
زرنیخ زرد و نیل کبود ترا ببرد
گوگرد سرخ و مشک سیاه من آب و جاه.
خاقانی.
لب و کام وحش از دل و روی خصمان
همه رنگ زرنیخ و قطران نماید.
خاقانی.
نبینی خرگهی بر روی بسته
نه دندان ! یک دو زرنیخ شکسته.
نظامی.
زر که بر او سکۀ مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکیست.
نظامی.
رخم روزی که بفروزد جهان را
به زرنیخی فروشد ارغوان را.
نظامی.
ز سر، کدام کچل ریخت شوره و ز کون ریخ
که باشدت ز پی نوره آهک و زرنیخ.
شریف تبریزی.
رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی، الجماهر بیرونی ص 103، تحفۀ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، الفاظ الادویه، ترجمه صیدنه و ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
زرنیخ است. (شرفنامۀ منیری) (ازبرهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرنیخ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
به یونانی ’جوزبوا’ست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
وطن مألوف را گویند، (برهان قاطع)، وطن را گویند، (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج)، مسقطالرأس و مولد و وطن و شهر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَمْ بُ)
ریواس را گویند و آن میوه ای است خودرو و مشهور، بهترین آن نیشابوری باشد. سرد و خشک است در دویم. (برهان) (آنندراج). ریواس و ریباس. (ناظم الاطباء) (از دزی ج 1 ص 590). مصحف زرنیلج. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به زرنیله شود، زرشک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ / لِ)
ریواس را گویند و آن رستنیی باشد معروف که خورند و معرب آن زرنیلج است. (برهان) (آنندراج). در تحفه بمعنی ریواس آمده که معروف است و آنرا ریواج و ریباس نیز گویند. (انجمن آرا). ریواس. ریباس. (ناظم الاطباء). ریواس. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرنیلج شود
لغت نامه دهخدا
جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک که برنگ سرخ یا زرد یا سفید که در طب و صنعت بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنج
تصویر زرنج
پارسی تازی گشته زرنگ نام شهری درسیستان
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگرد و ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است. یا زرنیخ زرد: عبارت است از ترکیب سه ظرفیتی ارسینک با گوگرد رنگ آن زرد است و در نقاشی برای تهیه رنگ زرد و سبز (مخلوط با آبی پروس) بکار میرود و همچنین در تهیه واجبی (نوره) از آن استفاده میکنند. یا زرنیخ قرمز عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسینک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگرد و ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است. یا زرنیخ زرد: عبارت است از ترکیب سه ظرفیتی ارسینک با گوگرد رنگ آن زرد است و در نقاشی برای تهیه رنگ زرد و سبز (مخلوط با آبی پروس) بکار میرود و همچنین در تهیه واجبی (نوره) از آن استفاده میکنند. یا زرنیخ قرمز عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسینک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نیلگ نیله رنگ نیل ماده ای است آبی رنگ که ازبرگ انواع مختلفه درختچه نیل بدست می آید، درختچه ای است از تیره پروانه واران دارای برگهای مرکب شانه ای و پوشیده از کرک گلهایش قرمز یا صورتی رنگند که دارای آرای خوشه یا سنبله میباشند میوه اش غلاف مانند است. (شبیه میوه لوبیا) در حدود 250 نوع از این گیاه شناخته شده که همگی متعلق بنواحی گرم کره زمینند و بیشتر بمنظور استفاده ماده آبی رنگ از برگ آنها کشت میشوند: ماده رنگی نیل را در نقاشی و جهت خوشرنگ کردن لباسیهای سفید پس از شستشو بکار میبرند نیلنج درخت رنگ. توضیح دانه های این گیاه بنام تخم رنگ موسومند، رنگ آبی از رنگهای رومی یا شفاف که نقاشان قدیمی ایران آنرا استعمال میکردند. یا نیل نحوست آسمانی. نحوست آسمانی. یا نیل فلک. سیاهی آسمان، نحوست فلک. یا نیل هندی. نیل. یا خود را در نیل کشیدن، جامه نیلی - که علامت عز است - در بر کردن: (چو عشق آمد خرد را میل درکش، بداغ عشق خود را نیل درکش خ) (اسرار نامه عطار. چا. دکتر گوهرین 35) یا در نیل زدن، یا نیل بزیان رفتن، هر وقت آب نیل خم رنگرزی فاسد شود رنگرز ببازار رود و دروغی مشهور کند پندارند که بدین وسیله آب نیل دوباره برنگ اصلی باز میگردد و آن را فاسد شدن و ضایع شدن نیل هم گویند: (حرف وصل من و تو میگویند بزبان رفته مگر نیل فلک) (نظام دست غیب بها. فرنظا)، سپند سوخته که برای دفع چشم زخم بر بناگوش و پیشانی کودکان مالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنیله
تصویر زرنیله
ریواس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنیخ
تصویر زرنیخ
((زَ))
سولفات ارسنیک، جسمی است معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند که کان زرنیخ یافت یا خروار زرنیخ به خانه برد، دلیل که مال بسیار به دست آورد و آن را به بیماری هزینه کند. اگر بیند زرنیخ زرد در جایگاهی جمع می کرد، دلیل که در سفر بیمار گردد. جابر مغربی
زرنیخ درخواب، دلیل رنج و بیماری است. اگر بیند زرنیخ میخورد، دلیل که بیمار گردد. اگر بیند که زرنیخ بفروخت یا به کسی بخشید یا از وی ضایع شد، دلیل است از بیماری و غم ایمن باشد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب