جدول جو
جدول جو

معنی زرنی - جستجوی لغت در جدول جو

زرنی
(زَ)
دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
زرنی
(زُ)
مخفف زرنیخ است و آن جوهری باشد کانی و آن بر دو نوع است احمر و اصغر. احمر را اهل صنعت کیمیا بکار برند و اصفر را استادان نقاش. (برهان) (آنندراج). مخفف زرنیخ. (فرهنگ رشیدی). زرنیخ. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به زرنیخ شود
لغت نامه دهخدا
زرنی
جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگرد و ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است. یا زرنیخ زرد: عبارت است از ترکیب سه ظرفیتی ارسینک با گوگرد رنگ آن زرد است و در نقاشی برای تهیه رنگ زرد و سبز (مخلوط با آبی پروس) بکار میرود و همچنین در تهیه واجبی (نوره) از آن استفاده میکنند. یا زرنیخ قرمز عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسینک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرین
تصویر زرین
(دخترانه)
طلائی رنگ، منصوب به زر، از جنس زر، به رنگ زر، طلایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
زیرک، باهوش، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرنی
تصویر فرنی
تهیه شده در فرن، به ویژه نوعی نان گردۀ کلفت، مرد درشت اندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنیخ
تصویر زرنیخ
جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک به رنگ سرخ، زرد یا سفید که در طب و صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنج
تصویر زرنج
زنج، مادۀ چسبناکی که از تنه و شاخۀ بعضی درختان میوه دار می تراود و سفت می شود، انگم، صمغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرنی
تصویر فرنی
خوراکی رقیق که با آرد برنج یا نشاسته، شیر، شکر، گلاب و هل تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرین
تصویر زرین
آنچه مانند زر یا به رنگ زر باشد، از جنس زر، طلایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردی
تصویر زردی
زرد بودن، رنگ زرد داشتن، در پزشکی یرقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنب
تصویر زرنب
گیاهی با برگ های درشت مایل به زرد، گل های زرد و ساقه هایش مجوف که در گذشته مصرف دارویی داشته، سرو ترکستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورنی
تصویر ورنی
محلول روغنی که بر روی سطوح کفش، کیف و مانند آن مالیده می شود و در مجاورت هوا، لایه ای سخت و براق را تشکیل می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز، برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ)
زرنیخ است. (شرفنامۀ منیری) (ازبرهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرنیخ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
نام دوایی که به هندی هرتال گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). و آن پنج قسم است: زرد، سرخ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است. (آنندراج). زرنیق. هرتال و جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک. (ناظم الاطباء). سنگی است به فارسی و بهندی آن را هرتال گویند و آن پنج قسم است: زرد، سرخ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است. (منتهی الارب). سنگی که به رنگهای مختلف است و چون با آهک آمیزند جهت ستردن موی بکار آید و این معرب زرنۀ فارسی است. (از اقرب الموارد).... هوبشمان احتمال داده هم ریشه ’زر’ (طلا) باشد. ارمنی ’زریک’ (زرنیخ) ، پهلوی ’زریک’ از ’زرنیک’، اوستا زرنیه بجای ’زرنیه’ (طلائی زرین) بعضی آنرا مأخوذ از ارسنیکون یونانی دانسته اند... در فارسی زرنی، زرنه، زرنیق هم آمده، ماده ای است سخت دارای حرارت معمول، رنگش ابرش براق... (حاشیۀ برهان چ معین). زرنیق مساوی زرنی. پهلوی ’زرنیک’ هم ریشه زریا، یونانی ارسنیکون... جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگردو ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است زرنیخ زرد... زرنیخ قرمز... (از فرهنگ فارسی معین). ارسانیقوس. سم الفار. مرگ موش. شک. هاکول. حرفقان. تراب هالک. این کلمه با ارسنیکوس یونانی از یک اصل است و شاید یونانی آن نیز از زرنیخ فارسی مأخوذ است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اندر کوههای وی... داروهاست که از کوه خیزد، چون: ناک، زرنیخ، گوگرد و نوشادر. (حدود العالم).
فرمان بر آهک کن و زرنیخ و براندای
بر روی و برون آر همه رویت از اورت.
لبیبی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تا وقت خزان زرد بود باغ چو زرنیخ
تا وقت صبا سبز بود باغ چو زنگار.
فرخی.
تا باد خزان زرد کند باغ چو زرنیخ
چونانکه صبا سبز کند دشت چو زنگار.
فرخی.
به دمهای سنجاب نقاش آبان
به زرنیخ تصویر بستان نماید.
خاقانی.
زرنیخ زرد و نیل کبود ترا ببرد
گوگرد سرخ و مشک سیاه من آب و جاه.
خاقانی.
لب و کام وحش از دل و روی خصمان
همه رنگ زرنیخ و قطران نماید.
خاقانی.
نبینی خرگهی بر روی بسته
نه دندان ! یک دو زرنیخ شکسته.
نظامی.
زر که بر او سکۀ مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکیست.
نظامی.
رخم روزی که بفروزد جهان را
به زرنیخی فروشد ارغوان را.
نظامی.
ز سر، کدام کچل ریخت شوره و ز کون ریخ
که باشدت ز پی نوره آهک و زرنیخ.
شریف تبریزی.
رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی، الجماهر بیرونی ص 103، تحفۀ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، الفاظ الادویه، ترجمه صیدنه و ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرین
تصویر زرین
طلائی، به زر آب داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه لاتینی تنوری، نان تنوری خوراکی است رقیق. طرز تهیه: آرد برنج را بقدر ضرورت در کمی شیر حل کرده و در داخل شیر زده ده دقیقه می جوشانند و نزدیک پختن هل و گلاب و قند زده پس از دو سه جوش بر می دارند یا بدون قند کشیده یا شیره مصرف می کنند در هر یک لیتر شیر دویست گرم آرد برنج کافی است. نانی که در فرن پخته شود نان گرده ستبر نانی که کرانه هایش را در میان فرهم آورند و بریان کرده بروغن و شیر و شکر تر سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنی
تصویر ترنی
چشم دوزی چشم ناگیری
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته زرنب سرخدار سرو ترکستانی سرخدار سرو ترکستانی رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربی
تصویر زربی
بالشچه، گستردنی بوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردی
تصویر زردی
بیماری یرقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنا
تصویر زرنا
بوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنت
تصویر زرنت
پیر و فرتوت و شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنج
تصویر زرنج
پارسی تازی گشته زرنگ نام شهری درسیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
چالاک، زیرک، باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار
فرهنگ لغت هوشیار
بنما مرا موسی به خدا گفت بنمامرا دیدار خود (جمله فعلی مرکب از: ار امر حاضر از ارائه ن (وقایه) امر حاضر یاء ضمیر مفعولی) بنمایان مرا، نشان من بده، (ماخوذ از آیه 139 سوره 7 اعراف: رب ارنی انظر الیک. قول موسی خطاب به باری تعالی در کوه سینا: آفریدگار، خود را بمن تا بر تو بنگرم)، در نظم فارسی گاه بضرورت ارنی بسکون راء آمده است: موسی ازین جام تهی دید دست شیشه بکه پایه ارنی شکست. (نظامی) جمله کفها در دعا افراخته نغمه ارنی بهم در ساخته. (مثنوی) یا ارنی گفتن، جمله ارنی را بر زبان آوردن (همچون موسی) : چر رسی بکوه سینا ارنی نگفته بگذر که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی. یا ارضعی گوی. ارنی گوینده آنکه جمله ارنی را بر زمان راند، موسی (ع) : لن ترانی همه را دیده امید بدوخت ارنی گوی همان منتظر دیدار است. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک که برنگ سرخ یا زرد یا سفید که در طب و صنعت بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگرد و ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است. یا زرنیخ زرد: عبارت است از ترکیب سه ظرفیتی ارسینک با گوگرد رنگ آن زرد است و در نقاشی برای تهیه رنگ زرد و سبز (مخلوط با آبی پروس) بکار میرود و همچنین در تهیه واجبی (نوره) از آن استفاده میکنند. یا زرنیخ قرمز عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسینک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنی
تصویر قرنی
قره نی بنگرید به قره نی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنیخ
تصویر زرنیخ
((زَ))
سولفات ارسنیک، جسمی است معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرین
تصویر زرین
طلایی
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر بیند که کان زرنیخ یافت یا خروار زرنیخ به خانه برد، دلیل که مال بسیار به دست آورد و آن را به بیماری هزینه کند. اگر بیند زرنیخ زرد در جایگاهی جمع می کرد، دلیل که در سفر بیمار گردد. جابر مغربی
زرنیخ درخواب، دلیل رنج و بیماری است. اگر بیند زرنیخ میخورد، دلیل که بیمار گردد. اگر بیند که زرنیخ بفروخت یا به کسی بخشید یا از وی ضایع شد، دلیل است از بیماری و غم ایمن باشد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب