شهری که دارا آن را بنا کرده. (از ولف). ظاهراً این شهر به اهواز بوده است: یکی شارسان کرد زرنوش نام به اهواز گشتند از او شادکام کسی را که درویش بد داد داد به خواهندگان گنج آباد داد. فردوسی
شهری که دارا آن را بنا کرده. (از ولف). ظاهراً این شهر به اهواز بوده است: یکی شارسان کرد زرنوش نام به اهواز گشتند از او شادکام کسی را که درویش بد داد داد به خواهندگان گنج آباد داد. فردوسی
دهی از دهستان پایین ولایت است که در بخش حومه شهرستان تربت حیدریه ودر 24 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه واقع است و 348 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان پایین ولایت است که در بخش حومه شهرستان تربت حیدریه ودر 24 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه واقع است و 348 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دیرالزرنوق. بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره. (منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی آرد:... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهه القلوب ج 3 ص 263)
دیرالزرنوق. بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره. (منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی آرد:... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهه القلوب ج 3 ص 263)
نام شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). زرنوج. (منتهی الارب) (آنندراج). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60، 65، 66 و تاریخ مغول اقبال ص 27 و 28 شود
نام شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). زرنوج. (منتهی الارب) (آنندراج). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60، 65، 66 و تاریخ مغول اقبال ص 27 و 28 شود
زرپوشیده. (فرهنگ فارسی معین) :... خود را به میان آن لشکر خونخوار انداخته، هر جوان زرپوش را که بنظر می آورد شمشیر در کار آدمی کرد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27) ، به زربافته. (بهار عجم). زردوزی شده (جامه). (فرهنگ فارسی معین) : چه سود از اطلس و دیبای زرپوش بماه دی چو نتوان کرد بر دوش. امیرخسرو (از بهار عجم). - زرپوش اطلس، جامۀ زرکش که جنس آن اطلس باشد. (فرهنگ فارسی معین)
زرپوشیده. (فرهنگ فارسی معین) :... خود را به میان آن لشکر خونخوار انداخته، هر جوان زرپوش را که بنظر می آورد شمشیر در کار آدمی کرد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27) ، به زربافته. (بهار عجم). زردوزی شده (جامه). (فرهنگ فارسی معین) : چه سود از اطلس و دیبای زرپوش بماه دی چو نتوان کرد بر دوش. امیرخسرو (از بهار عجم). - زرپوش اطلس، جامۀ زرکش که جنس آن اطلس باشد. (فرهنگ فارسی معین)