جدول جو
جدول جو

معنی زرنوخ - جستجوی لغت در جدول جو

زرنوخ
(زَ)
دهی از دهستان پایین ولایت است که در بخش حومه شهرستان تربت حیدریه ودر 24 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه واقع است و 348 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرنوش
تصویر زرنوش
(دخترانه)
نام شهری که دارا آن را بنا کرده بود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرنیخ
تصویر زرنیخ
جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک به رنگ سرخ، زرد یا سفید که در طب و صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(تَ مَغْ غُ)
زنخ زنخاً و زنوخاً. رجوع به زنخ شود. (ناظم الاطباء). زنخ. (منتهی الارب). برداشتن بزغاله سر خود را وقت شیر مکیدن از درماندن شیر به گلو یا خشکی حلق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی از سرداران ایرانی معاصر خشیارشا. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 ص 739 و 740)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شهری که دارا آن را بنا کرده. (از ولف). ظاهراً این شهر به اهواز بوده است:
یکی شارسان کرد زرنوش نام
به اهواز گشتند از او شادکام
کسی را که درویش بد داد داد
به خواهندگان گنج آباد داد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دیرالزرنوق. بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره. (منتهی الارب). حمداﷲ مستوفی آرد:... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهه القلوب ج 3 ص 263)
لغت نامه دهخدا
(زَ /زُ)
نهر کوچک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
دستۀ آسیا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دستۀ دست آس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
نام شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). زرنوج. (منتهی الارب) (آنندراج). از بلاد مشهور ماوراءالنهر بود. رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 261 و 263، جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 و 77، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 444، سبک شناسی بهارج 3 ص 60، 65، 66 و تاریخ مغول اقبال ص 27 و 28 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
نام دوایی که به هندی هرتال گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). و آن پنج قسم است: زرد، سرخ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است. (آنندراج). زرنیق. هرتال و جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک. (ناظم الاطباء). سنگی است به فارسی و بهندی آن را هرتال گویند و آن پنج قسم است: زرد، سرخ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است. (منتهی الارب). سنگی که به رنگهای مختلف است و چون با آهک آمیزند جهت ستردن موی بکار آید و این معرب زرنۀ فارسی است. (از اقرب الموارد).... هوبشمان احتمال داده هم ریشه ’زر’ (طلا) باشد. ارمنی ’زریک’ (زرنیخ) ، پهلوی ’زریک’ از ’زرنیک’، اوستا زرنیه بجای ’زرنیه’ (طلائی زرین) بعضی آنرا مأخوذ از ارسنیکون یونانی دانسته اند... در فارسی زرنی، زرنه، زرنیق هم آمده، ماده ای است سخت دارای حرارت معمول، رنگش ابرش براق... (حاشیۀ برهان چ معین). زرنیق مساوی زرنی. پهلوی ’زرنیک’ هم ریشه زریا، یونانی ارسنیکون... جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگردو ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک گویند و بر دو نوع است زرنیخ زرد... زرنیخ قرمز... (از فرهنگ فارسی معین). ارسانیقوس. سم الفار. مرگ موش. شک. هاکول. حرفقان. تراب هالک. این کلمه با ارسنیکوس یونانی از یک اصل است و شاید یونانی آن نیز از زرنیخ فارسی مأخوذ است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اندر کوههای وی... داروهاست که از کوه خیزد، چون: ناک، زرنیخ، گوگرد و نوشادر. (حدود العالم).
فرمان بر آهک کن و زرنیخ و براندای
بر روی و برون آر همه رویت از اورت.
لبیبی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تا وقت خزان زرد بود باغ چو زرنیخ
تا وقت صبا سبز بود باغ چو زنگار.
فرخی.
تا باد خزان زرد کند باغ چو زرنیخ
چونانکه صبا سبز کند دشت چو زنگار.
فرخی.
به دمهای سنجاب نقاش آبان
به زرنیخ تصویر بستان نماید.
خاقانی.
زرنیخ زرد و نیل کبود ترا ببرد
گوگرد سرخ و مشک سیاه من آب و جاه.
خاقانی.
لب و کام وحش از دل و روی خصمان
همه رنگ زرنیخ و قطران نماید.
خاقانی.
نبینی خرگهی بر روی بسته
نه دندان ! یک دو زرنیخ شکسته.
نظامی.
زر که بر او سکۀ مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکیست.
نظامی.
رخم روزی که بفروزد جهان را
به زرنیخی فروشد ارغوان را.
نظامی.
ز سر، کدام کچل ریخت شوره و ز کون ریخ
که باشدت ز پی نوره آهک و زرنیخ.
شریف تبریزی.
رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی، الجماهر بیرونی ص 103، تحفۀ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، الفاظ الادویه، ترجمه صیدنه و ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
جویبار رودک، چرخپایه دو دیوارچه از چوب یا سنگ که چرخ چاه بر آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنوک
تصویر زرنوک
دسته آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک که برنگ سرخ یا زرد یا سفید که در طب و صنعت بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنیخ
تصویر زرنیخ
((زَ))
سولفات ارسنیک، جسمی است معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند که کان زرنیخ یافت یا خروار زرنیخ به خانه برد، دلیل که مال بسیار به دست آورد و آن را به بیماری هزینه کند. اگر بیند زرنیخ زرد در جایگاهی جمع می کرد، دلیل که در سفر بیمار گردد. جابر مغربی
زرنیخ درخواب، دلیل رنج و بیماری است. اگر بیند زرنیخ میخورد، دلیل که بیمار گردد. اگر بیند که زرنیخ بفروخت یا به کسی بخشید یا از وی ضایع شد، دلیل است از بیماری و غم ایمن باشد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
داروی نظافت حمام
فرهنگ گویش مازندرانی