امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
امر، دستور، حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حُکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
محمد بن موسی الزّرمانی، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمد بن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل و زرمان شود
محمد بن موسی الزّرمانی، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمد بن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل و زرمان شود