جدول جو
جدول جو

معنی زرقم - جستجوی لغت در جدول جو

زرقم
(زُ قُ)
کبودچشم. (دهار). سخت کبودچشم و در مذکر و مؤنث یکسان است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زرقم
کبود چشم
تصویری از زرقم
تصویر زرقم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارقم
تصویر ارقم
مار سیاه و سفید کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرقا
تصویر زرقا
نابینا، آنکه چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرقه
تصویر زرقه
رنگی مانند رنگ آسمان، کبودی، رنگ آسمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقم
تصویر مرقم
هر آلتی که با آن بنویسند یا چیزی نقش کنند، قلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقم
تصویر مرقم
رقم شده، نگاشته
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قَ)
حیّی است از تغلب. (منتهی الأرب) ، ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن. (آنندراج). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی: ارک الجرح. (منتهی الأرب) ، اقامت کردن در جایی. مقیم بودن بجائی، درنگ کردن در کار: ارک فی الأمر. (منتهی الأرب) ، گذاشتن شتران را در اراک. (آنندراج). گذاشتن اشتران بخوردن اراک، لازم گردانیدن کار بر کسی. کاری را بگردن کسی گذاشتن: ارک الامر فی عنقه، لازم گردانید کار را بر وی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(زُ رَ)
منسوب است به بنی زریق که بطنی است از انصار. (ازانساب سمعانی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
طعامی که به جلدی و چابکی برای سفر تهیه کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
نام جائی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ)
پشم. صوف احمر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
سناءالدّین ارقم، فارسی) (امیر) برادر اتابک دکله که ممالک فارس در تحت تصرف و فرمان او بود و از حدّ مکران تا ساحل عمان در ضبط و امکان او. او را ابیات است از آن جمله:
روی تو بطعنه بر قمر می خندد
لعلت بکرشمه بر گهر می خندد
از شیرینی که هست گوئی لب تو
پیوسته چو پسته بر شکر میخندد.
(لباب الالباب ج 1 ص 59)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
ارقش. مارپیسه. (منتهی الأرب). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه. ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث). نوعی از مار که زهری سخت کشنده دارد و گویند او بدترین مارها باشد. مار نابکار. ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی رنگ دارد.
لغت نامه دهخدا
(زَ قَ)
مهره ای است افسون که زنان شوهر را بدان بند کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زرق که قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از انساب سمعانی). رجوع به زرق شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان سلطان آباد است که در بخش حومه شهرستان سبزوار واقع است و 510 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
از قرای معروف به لخ است در شش فرسخی شهر و فعلاً مخروبه است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(غَ قَ)
مهرۀ نره تاختنه جای. (منتهی الارب). مهرۀ نره تا جای ختنه گاه. (ناظم الاطباء). صاحب تاج العروس گوید: جوهری این لغت را نیاورده است و آن به معنی حشفه است. در شعری که به این معنی شاهد آورده اند فرقم نیز روایت شده است
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
حشفه. (اقرب الموارد). سر نره تا جای ختنه. (منتهی الارب). حشفه الذکر. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
مهرۀ نره تا ختنه جای. (منتهی الارب). حشفۀ مرد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ)
قلم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مکواه وآلت داغ کردن. ج، مراقم. (اقرب الموارد) ، آنچه بوسیلۀ آن بر نان نقش کنند. (از لسان)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَقْ قِ)
نعت فاعلی از ترقیم. رجوع به ترقیم شود، کاتب و نویسنده. مرقن. (از لسان)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی از دهستان هزار جریب است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری و بر چهل هزارگزی راه خاور کیاسر واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کلک خامه رقم شده نگاشته: خرس گفت: شنیدم که وقتی ماری ارقم بالوان و اشکال مرقم در پایان کوهی خفته بود... آلتی که با آن نویسند یا نقشی رقم کنند، قلم جمع مراقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقم
تصویر فرقم
مهره نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریم
تصویر زریم
بی کس و کار کم خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراقم
تصویر زراقم
جمع زرقم، کبودها مارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقه
تصویر زرقه
کبود رنگی، گربه چشمی، رنگ کبود مهره مهر مهره افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقم
تصویر ارقم
مارهایی که زهر کشنده دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم
تصویر رقم
خط، نوشته، عدد، نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقم
تصویر مرقم
((مُ رَ قَّ))
رقم شده، نگاشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرقم
تصویر مرقم
((مِ قَ))
قلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارقم
تصویر ارقم
((اَ قَ))
مار سیاه و سفید، مار ابلق
فرهنگ فارسی معین
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی