حیّی است از تغلب. (منتهی الأرب) ، ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن. (آنندراج). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی: ارک الجرح. (منتهی الأرب) ، اقامت کردن در جایی. مقیم بودن بجائی، درنگ کردن در کار: ارک فی الأمر. (منتهی الأرب) ، گذاشتن شتران را در اراک. (آنندراج). گذاشتن اشتران بخوردن اراک، لازم گردانیدن کار بر کسی. کاری را بگردن کسی گذاشتن: ارک الامر فی عنقه، لازم گردانید کار را بر وی. (منتهی الأرب)
حیّی است از تغلب. (منتهی الأرب) ، ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن. (آنندراج). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی: ارک الجرح. (منتهی الأرب) ، اقامت کردن در جایی. مقیم بودن بجائی، درنگ کردن در کار: ارک فی الأمر. (منتهی الأرب) ، گذاشتن شتران را در اراک. (آنندراج). گذاشتن اشتران بخوردن اراک، لازم گردانیدن کار بر کسی. کاری را بگردن کسی گذاشتن: ارک الامر فی عنقه، لازم گردانید کار را بر وی. (منتهی الأرب)
سناءالدّین ارقم، فارسی) (امیر) برادر اتابک دکله که ممالک فارس در تحت تصرف و فرمان او بود و از حدّ مکران تا ساحل عمان در ضبط و امکان او. او را ابیات است از آن جمله: روی تو بطعنه بر قمر می خندد لعلت بکرشمه بر گهر می خندد از شیرینی که هست گوئی لب تو پیوسته چو پسته بر شکر میخندد. (لباب الالباب ج 1 ص 59)
سناءالدّین ارقم، فارسی) (امیر) برادر اتابک دکله که ممالک فارس در تحت تصرف و فرمان او بود و از حدّ مکران تا ساحل عمان در ضبط و امکان او. او را ابیات است از آن جمله: روی تو بطعنه بر قمر می خندد لعلت بکرشمه بر گهر می خندد از شیرینی که هست گوئی لب تو پیوسته چو پسته بر شکر میخندد. (لباب الالباب ج 1 ص 59)
ارقش. مارپیسه. (منتهی الأرب). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه. ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث). نوعی از مار که زهری سخت کشنده دارد و گویند او بدترین مارها باشد. مار نابکار. ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی رنگ دارد.
ارقش. مارپیسه. (منتهی الأرب). مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). مار ابلق سپید و سیاه. ماری که در پوست آن نقش سیاه و سپید باشد، چنانکه گوئی نوشته اند. مار سیاه که نقطه های سفید بر پشت دارد. (غیاث). نوعی از مار که زهری سخت کشنده دارد و گویند او بدترین مارها باشد. مار نابکار. ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی رنگ دارد.
مهرۀ نره تاختنه جای. (منتهی الارب). مهرۀ نره تا جای ختنه گاه. (ناظم الاطباء). صاحب تاج العروس گوید: جوهری این لغت را نیاورده است و آن به معنی حشفه است. در شعری که به این معنی شاهد آورده اند فرقم نیز روایت شده است
مهرۀ نره تاختنه جای. (منتهی الارب). مهرۀ نره تا جای ختنه گاه. (ناظم الاطباء). صاحب تاج العروس گوید: جوهری این لغت را نیاورده است و آن به معنی حشفه است. در شعری که به این معنی شاهد آورده اند فرقم نیز روایت شده است
دهی از دهستان هزار جریب است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری و بر چهل هزارگزی راه خاور کیاسر واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از دهستان هزار جریب است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری و بر چهل هزارگزی راه خاور کیاسر واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
کلک خامه رقم شده نگاشته: خرس گفت: شنیدم که وقتی ماری ارقم بالوان و اشکال مرقم در پایان کوهی خفته بود... آلتی که با آن نویسند یا نقشی رقم کنند، قلم جمع مراقم
کلک خامه رقم شده نگاشته: خرس گفت: شنیدم که وقتی ماری ارقم بالوان و اشکال مرقم در پایان کوهی خفته بود... آلتی که با آن نویسند یا نقشی رقم کنند، قلم جمع مراقم