جدول جو
جدول جو

معنی زرفنه - جستجوی لغت در جدول جو

زرفنه
(تَ مَحْ حُ)
همچو زنجیر ساختن: زرفن صدغه، همچو زنجیر ساخت زلف را. مولده و مأخوذ است از زرفین. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی است که عرب از زورفین و زولفین فارسی، بمعنی رزۀ چفت کرده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرفین و زورفین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرینه
تصویر زرینه
(دخترانه)
آنچه منسوب به زر است، نام رودی در آذربایجان غربی که از کوههای کردستان سرچشمه می گیرد و به دریاچه ارومیه می ریزد
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ زَ فَ نَ)
مأخوذ از زرفین فارسی به معنی حلقۀ در. موی مجعد. موی حلقه حلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ)
شتر مادۀ لنگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن آسان جماع. (منتهی الارب) ، زن رقاصه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نِ)
دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره شهرستان سنندج و بیست و سه هزارگزی شمال باختری دیواندره واقع است و 215 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَرْ ری نَ / نِ)
زرین. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). ذهبی و طلائی و مذهب. (ناظم الاطباء). ساخته از زر. ساخته از طلا. اشیاء و ابزار طلائی. زیور زرین. پیرایۀ ساخته از زر: ایدون گویند که چون قتیبه بیکند را بگشاد چندان زرینه و سیمینه از آن زنان یافت که اندازه نبود. (ترجمه طبری بلعمی).
ز دستش بیفتاد زرینه گرز
تو گفتی برفتش همه فرّ و برز.
دقیقی.
ز سیمین و زرینه اشتر هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
ز چیزی که باشد طرایف به چین
ز زرینه و تیغ و اسب و نگین.
فردوسی.
ز زرینه و گوهر شاهوار
ز یاقوت و از جامۀ زرنگار.
فردوسی.
به زرینه جام اندرون، لعل مل
فروزنده چون لاله بر زرد گل.
عنصری.
بی اندازه مال از زرینه و سیمینه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 154).
چو شه شد در آن قصر زرینه خشت
گمان برد کآمد به قصر بهشت.
نظامی.
بدو بخشید آن زرینه خوان را
تنور و هرچه آلت بودی آن را.
نظامی.
ز خاموشی در آن زرینه پرگار
شده نقش غلامان نقش دیوار.
نظامی.
، مانند زر. برنگ زر. زرد طلائی:
چو خورشید بنمود زرینه چهر
جهان را بشست از سیاهی به مهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ)
دهی از دهستان گرجی است که در بخش داران شهرستان فریدن و کنار شوسۀ ازنا به اصفهان واقع است و 1406 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زافنه
تصویر زافنه
وشتگرد (رقاصه)، آسانگای زن، ماده شتر لنگ
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به زر آنچه از زر ساخته شده باشد زری طلایی، آنچه مانند زر باشد برنگ زر
فرهنگ لغت هوشیار
از نام های گاو
فرهنگ گویش مازندرانی