جدول جو
جدول جو

معنی زردچوبه - جستجوی لغت در جدول جو

زردچوبه
غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، دارزرد، گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل که این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی آن تولید می شود
تصویری از زردچوبه
تصویر زردچوبه
فرهنگ فارسی عمید
زردچوبه
(زَ بَ / بِ)
عروق الصفر. (ناظم الاطباء). عروق الصباغین. عروق الزعفران. عروق الصفر. عروق اصفر. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). زردچوبه. گیاه علفی و پایا از تیره زنجبیلها، جزو راستۀ تک لپه ای ها. این گیاه دارای ساقۀ زیرزمینی متورمی است که یک ساقه هوائی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها، برگهای کامل که ساقۀ گلدار از بین آنها ظاهر میشود، مشاهده می گردد. گلهایش مجتمع بصورت سنبله و محصوردر دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زردرنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) می باشد. قسمت مورد استفادۀ این گیاه ریزوم آن است که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آن را جدا ساخته و با آب می شویند. سپس در آب جوش قرار داده در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک می کنند. زردجوبه. زردچوب. زرده چوب. اصل الزعفران. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زردچوبه و کارآموزی داروسازی ص 180 شود
لغت نامه دهخدا
زردچوبه
((~. بِ))
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلی ها جزو راسته تک لپه ای ها، قسمت مورد استفاده این گیاه ریزوم آن است که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آن را جدا ساخته و با آب می شویند، سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید خشک می کنند، زرچوبه، زر
تصویری از زردچوبه
تصویر زردچوبه
فرهنگ فارسی معین
زردچوبه
دیدن زردچوبه به خواب، دلیل بر رنج و بیماری بود. اگر بیند به خروار زردچوبه داشت، دلیل است که او رازیان ومضرت رسد. اگر بیند جامه خویش را به زردچوبه می کرد، دلیل که بیمار گردد. اگر جامه از دیگری بود، تاویل به صاحب جامه بود و در دیدن زردچوبه هیچ خیر و منفعت نباشد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردچهره
تصویر زردچهره
زردرو، کسی که چهره اش زرد رنگ باشد، کنایه از پژمرده، افسرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرچوبه
تصویر زرچوبه
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، دارزرد، هرد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ بَ)
عمل خفه کردن. (ناظم الاطباء). قال ابوبکر و یقال: زردمه و زردبه، اذا عصر حلقه. قال: و کان ابوحاتم یقول: الزردمه بالفارسیه ’الدمه’،ای اخذ بنفسه و حکی عنه فی موضع الاخرانه. قال: اصله ’زیردمه’، ای تحت النفس. (المعرب جوالیقی ص 173)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ / بِ)
آبی که از بعض جراحات چون زردزخم و جز آن تراود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زرداب. آب زرد:
اشکی که بباراند از دیده غریبی
آن جز همه زردابه و جز خون جگر نیست.
؟ (از جهانگشای جوینی).
رجوع به ترکیب آب زرد، در ذیل کلمه زرد شود، زردچوبه. سپرک. زریر. (مقدمه الادب زمخشری، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
فولاد و آهن سخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان باشتن است که در بخش داورزن شهرستان سبزوار واقع است و 353 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ چَ / چِ / چُ دَ /دِ)
مایل به زردی و زردرنگ. (ناظم الاطباء). زرد گونه. صورتی که رنگ آن به زردی تمایل دارد
لغت نامه دهخدا
(زَ چِ رَ / رِ)
آنکه صورتش زردرنگ و پژمرده باشد، پژمرده. افسرده. (فرهنگ فارسی معین) ، مایل به زردی ، پسر و یا دختر صاف روی خوشنما و خوشگل، زن پیر ریشدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَجْ جُ)
خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در زرداب افکندن: زردبه قیل رماه فی الزرداب و قیل دحرجه. (التاج از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زرداب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ / بِ)
بیخ نباتی است ساق آن بقدر دو زرع و از بیخ آن شعبه ها روئیده و در هر شعبه برگهای شبیه به برگ مورد تازۀ کوچکی رسته و گل آن زرد و بیخ آن را از زمین برآورده جوش داده، خشک نموده و به اطراف برند و بعد از چهار ماه رایحه آن نیکو می شود و آن را زردچوبه نیز می نامند. (انجمن آرا). زردچوبه باشد. (آنندراج). زردچوبه و عروق الصفر. (ناظم الاطباء). زرچوبه که یک جنس آن زرد و جنس معطر آن بنام جذوار مشهور است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 290). زردچوبه. بقلهالخطاطیف. هرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شمال زرفشان هر روز طاووسان بستان را
نهد زرچوبه بر منقار و مالد زعفران بر پر.
عثمان مختاری (از انجمن آرا).
ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم
بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم.
سوزنی.
با بیخ کوه کورگ زرد دارد
زرچوبه را چه بیخ و چه رگ باشد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 867).
رجوع به زردچوبه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زردچوبه. (ناظم الاطباء). رجوع به زردچوبه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مایل به زردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلها جزو راسته تک لپه ییها این گیاه دارای ساقه ای زیر زمینی متورم است که یک ساقه هوایی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها برگهای کامل که ساقه گلدار از بین آنها ظاهر میشود مشاهده میگردد. گلهایش مجموعا بصورت سنبله و محصور در دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زرد رنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) میباشد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزدم آنست که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آنرا جدا ساخته و با آب میشویند سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک میکنند رزد چوبه زرده چوب اصل الزعفران
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلها جزو راسته تک لپه ییها این گیاه دارای ساقه ای زیر زمینی متورم است که یک ساقه هوایی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها برگهای کامل که ساقه گلدار از بین آنها ظاهر میشود مشاهده میگردد. گلهایش مجموعا بصورت سنبله و محصور در دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زرد رنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) میباشد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزدم آنست که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آنرا جدا ساخته و با آب میشویند سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک میکنند رزد چوبه زرده چوب اصل الزعفران
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی علفی و پایا از تیره زنجبیلها جزو راسته تک لپه ییها این گیاه دارای ساقه ای زیر زمینی متورم است که یک ساقه هوایی از آن خارج میشود در قاعده ساقه برگهای بدون دمبرگ با غلاف مشخص ولی در قسمت فوقانی این برگها برگهای کامل که ساقه گلدار از بین آنها ظاهر میشود مشاهده میگردد. گلهایش مجموعا بصورت سنبله و محصور در دو گوشوارک مایل به زرد است. هر گل این گیاه شامل سه کاسبرگ زرد رنگ و سه گلبرگ نامتساوی بهم پیوسته (شبیه بوق) میباشد. قسمت مورد استفاده این گیاه ریزدم آنست که پس از خارج کردن از زمین ریشه های آنرا جدا ساخته و با آب میشویند سپس در آب جوش قرار داده و در گرمای خورشید بمدت چند روز خشک میکنند رزد چوبه زرده چوب اصل الزعفران
فرهنگ لغت هوشیار
میوه ی به که به زردی گراییده است
فرهنگ گویش مازندرانی
زرد چوبه
فرهنگ گویش مازندرانی